هنوز توی سال قبلم. از این جهت که یکعالمه کار جامونده از نود و هفت دارم که نمیذاره از نود و هشت لذت ببرم. امروز درگیر نظافت پارکینگ و راهپلهها و... بودم. با تشکر از «پلاک» برای سرعت در خدمترسانی و کیفیت خوب پلاکیارش.
عصر و شب باید برم سرکار؛ برخلاف میل باطنی. برای نمیدونم دنیا یا آخرت یا چی؟ از کار خستهم... خیلی خسته. خسته و بیانگیزه و غمگین و کمحوصله. این احساسم حتما از خستگیه ولی همهش از خستگی نیست.
سریال زوج یا فرد رو که میبینید؟ هشت شب از شبکه سه پخش میشه؛ ما یه ربع قبل و یه ربع بعدش برنامهای داریم به اسم گیرنده؛ اگر تلویزیون اون ساعت روشن بود ببینید... که دلمون خوش باشه زحماتمون دیده میشه.
تصمیم جدید زیاد دارم... مثل اینکه اگه کسی چرتوپرت گفت ساکت نباشم، یه جوری جوابشو بدم که غلط بکنه دوباره چرتوپرت بگه... اما فعلا مثل نوید محمدزادهی فیلم عصبانی نیستم توی ذهنم دهن ملت رو سرویس میکنم؛ در دنیای واقعی همچنان حفظ ظاهر میکنم.
پینوشت: خیلی از این حسوحالهای روزنوشتهای۹۸ افسردگی پیشاسیسالگیه. جدی نگیرید...
- شنبه ۳ فروردين ۹۸