میم صاد آنلاین

#روزنوشت۹۸ - چهاردهم فروردین

امان از باغ کتاب؛ امان. چشم‌تون روز بد نبینه؛ پدرمون امروز توی باغ کتاب دراومد. از اعماق وجود متآسف شدم که چطور میشه یه جای به این خوبی رو به این بدی مدیریت کرد؟ غصه‌م گرفت.

فضای فعلی باغ کتاب جوری‌ه که به نظرم مدیریت نداشته باشه و هیچ کارمندی نداشته باشه، خیلی منظم‌تر و اصولی‌تر اداره میشه. سوءمدیریت و بی‌نظمی از خروجی حقانی (ورودی مجموعه) توی عمق جسم و جان مخاطب وارد میشه و تا لحظه خروج همراه‌ش می‌مونه.

باغ کتاب پارکینگ که نداره، ولی برای پارک کردن توی چند کیلومتریِ مجموعه، از ملت پول می‌گیرن؛ علاوه بر اون، یه ربع برای ورود و یه ربع برای خروج توی صف نگه‌تون می‌دارن، که کاملاً ثابت کنن به درد مدیریت این مجموعه نمی‌خورن.

داخل مجموعه که دوستان مثل دهه شصت صندلی‌های مسخره می‌چینن و برنامه‌های مسخره‌ترشون رو اجرا می‌کنن که مدیران ارشدترشون بیان به‌به و چه‌چه کنن و بگن «خب... به قدر کفایت سروصدا ایجاد کردیم و مزاحم ملت شدیم؛ وظیفه‌مون رو انجام دادیم. خدا ازمون قبول کنه» بعد خیلی از خود راضی مجموعه رو ترک کنن و ملت رو با #صف_دستشویی و خرید غذا و حساب کردن پول کتاب‌ها در صندوق و خروج از پارکینگ تنها بذارن.

من خودم دوسال توی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بودم (که خوشبختانه یا متاسفانه متولی مجموعه بزرگ باغ کتاب تهران‌ه) و مشکلات این دوستان رو کامل می‌شناسم ولی انصافاً این کاری که توی باغ کتاب می‌کنن، هرچی بشه اسمشو گذاشت، «مدیریت» نیست.

کاش این مدیران محترم، سری به مجتمع کوروش و پردیس چارسو بزنن تا متوجه بشن چطور میشه جمعیت مخاطبان رو بدون آزار و اذیت و بدون تشکیل صف وارد مجموعه کرد، بهشون خدمات داد و اجاره خروج صادر کرد!

اونقدری که از باغ کتاب عصبانی‌ام فرصت نشد از مزخرف بودن فیلم ژن خوک‌ بنویسم. درباره رحمان۱۴۰۰ هم توی سایت وعده‌داده‌شده‌ی سینمایی‌مون خواهم نوشت.

پی‌نوشت: کاش تمام اماکن دولتی رو بسپرن بخش خصوصی اداره کنه یا به مجموعه‌های دولتی احترام به مردم رو آموزش بدن.

طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان