الان که دارم روزنوشت امروز (پنجاه و نهمین روز سال) رو مینویسم، حدود یک هفته از اتفاقات این روز گذشته؛ نمیدونم دارم کار درستی میکنم که با فاصله نسبت به روزهای سپری شده مینویسم یا نه.
نوشتههایی که همون شب در مورد اتفاقات هر روز پست میشن، تازگی و طراوت خاصی دارن، واقعیترند و افشاگرانهتر. مقدار غُر زدنهام توشون بیشتره و به شکل محسوسی باعث خالی شدنم میشد.
الان اونقدر پُرم که حد نداره، غمگینم و تلخ. در حالی که بیست و هشتم اردیبهشت حالم خوش بود، صبح با روی گشاده رفتم دفتر، کمکم کارها رو تحویل دادم و فضا رو آماده کردم برای تغییر... شب هم با علی و خانمش رفتیم بیرون که خیلی خوش گذشت، از آپارات و تلویزیون و سینما و دنیا حرف زدیم.
به نظرم باید فاصله کمتر شه، نه همون شب نوشته شه و نه با یه هفته فاصله. ولی همین که بعد از دو ماه این پروژه که برای سال جدید شروع کردم سرپائه، جای خوشحالی داره.
مرسی که میخونید و چند روز فاصله میفته حواستون هست و یادآوری میکنید. مرسی که میبیندم بهم میگید که میخونید. این دیده شدنها باعث میشه سختتر بگیرم... تلاش کنم بهتر بنویسم... که شما هم بعد از خوندن پستها حالتون بهتر بشه. دو نقطه لبخند.
- شنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۸