شعور یه چیز ذاتیه. اینو همیشه خواهرهام توی دورهای که نوجوون بودم راجع به آدمهای بیشعور میگفتن... من الان میخوام این جمله رو با اعماق وجود تایید کنم. بله... متاسفانه شعور اکتسابی نیست و توی ذات آدمهاست.
آدم بیشعور توی زندگیم کم ندیدم. از خانم همسایه که هفت تا پسربچه زیر ده سال داشت (در چه بازهی زمانیای زاییده بود؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟) و هر هفت تا بچهش توی جوبِ کوچه مسجد بزرگ شدن و الان هیچ تصویری از سرنوشت هیچکدومشون ندارم. تا بچه محلی که یادمه در اغلب موارد بازی کودکانهی ما بچههای کوچه رو به گند میکشید و حالمون رو میگرفت.
از ناظمِ مدرسه عمار که به خاطر ده دقیقه تاخیر صبحگاهی توی سرمای سگلرزونِ زمستون با کابلِ برق که مس از نوکش بیرون زده بود، ما رو کتک میزد تا معلم فیزیک دبیرستان که با مشت به سینه بچهها میکوبید و جلوی چشم من، چندنفر کارشون به بیمارستان کشید.
از همکلاسی دانشگاهی که با شوخی جنسی، دخترها رو آزار میداد تا استادِ مذکری که با بقیه مذکرها مشکل داشت و نمره رو به حجم عشوه میداد، پسرها جایی توی علاقهمندیهاش نداشتن.
از پسری که با دروغهای عجیب و غریبش، با روح و روانِ یک جمع دوستانه بازی میکرد و اون جمع رو به هم میریخت تا دختری که به خاطر نیازهای عاطفی عجیب و غریبش، به خاطر عاشقیهای گاه و بیگاهش، گند زد به یه اکیپ و از هم پاشوند گروه رو.
از آقای مدیری که با تصمیمات احمقانه، جمع بزرگی از آدمها رو آزار میداد (و شاید اینطور نیازهای روحیش ارضا میشد) تا همکاری که با رفتارهای بیشعورانه خودش، همیشه گند میزد به اعصاب بقیه. (و شاید اون هم این شکلی نیازهای روحی خودش رو ارضا میکرد.)
نمیدونم تعریف رفتار بیشعورانه عرفِ جهانی داره یا نسبیه و متناسب با فرهنگی که آدمها توی اون رشد پیدا کردن، میتونه متفاوت باشه. اما سعی کنیم، حداقل اون بخش از مصادیق رفتارهای بیشعورانه که بخش بزرگی از جامعه پذیرفتنش رو رعایت کنیم... کمتر بیشعور باشیم!
- شنبه ۲۱ ارديبهشت ۹۸