هنگام خرید اینترنت پرسرعت از شرکت ارائهدهنده، سرویسهای متفاوتی با سرعتهای ۱٢۸، ٢۵٦، ۵۱٢ و یا بالاتر با واحد کیلوبیت بر ثانیه پیشنهاد میشود. نرخ بیت یا بیت بر ثانیه به این معنی است که در مدت واحد زمان، چه مقدار اطلاعات از نقطهای به نقطهی دیگر ارسال میشود. از آنجایی که سرعت سرویس برحسب بیت بر ثانیه بوده ولی واحد اندازهگیری سرعت دانلود بر روی سیستمهای کامپیوتری بایت بر ثانیه است، برای محاسبه سرعت دانلود باید مقدار بیت بر ثانیه را تقسیمبر عدد 8 کنیم. ذکر این نکته حائز اهمیت است که سرویس ADSL یک سرویس اشتراکی (shared) بوده و پهنای باند بین 1 تا حداکثر 8 کاربر تقسیم میشود که بهاصطلاح ضریب اشتراک 1 به 8 نامیده میشود. بهطور مثال اگر شما سرعت 8 مگابیت برثانیه (8192 کیلوبیت) را خریداری کنید، در بهترین حالت سرعت دانلود شما 1 مگابایت بر ثانیه یا 1024 کیلوبایت بر ثانیه (8192 تقسیمبر 8) خواهد بود. اگر برای سرویس فوق بخواهیم ضریب اشتراک 1 به 8 را نیز اعمال کنیم، میبایستی مجدداً عدد 1 مگابایت بر ثانیه را تقسیمبر 8 کنیم و سرعت 128 کیلوبایت بر ثانیه حاصل خواهد شد. بنابراین سرعت دانلود به ازای سرویس 8 مگابیت بر ثانیه، در بدترین و بهترین حالت 128 کیلوبایت بر ثانیه و 1024 کیلوبایت بر ثانیه خواهد بود.
منبع: هایوب
- میم صاد
-
پنجشنبه ۱۳ خرداد ۹۵
کاش یه شبکه اجتماعی هم بود، ادم بدون هویت خودش هر چی دلش می خواست، به خصوص حرف های غیرقابل پخش بنویسه و جیگرش حال بیاد! :))
- میم صاد
-
چهارشنبه ۱۲ خرداد ۹۵
نوشته بود حالا که با عربستان برای رفتن به حج تمتع به توافق نرسیدیم، بیاین در این دوره از رقابتهای ماه رمضان شرکت نکنیم و روزه نگیریم! واقعا توی این گرمای طاقتفرسا، کنار کشیدن و باخت سه هیچ میارزه...!
- میم صاد
-
سه شنبه ۱۱ خرداد ۹۵
احساس عدم وجود امنیت شغلی یکی از مزخرف ترین حسهای دنیاست. حتی اگر مدیرکل فیلانِ سازمانِ بهمان باشی...
یارو تبلیغ گذاشته توی خیابون به اسم «مبتکر دلالی علمی املاک»
یه سایت رزرو جا هم هست به اسم «جا با ما» که اوشون هم مبتکر فلانکشی نوین هستن انگار.
کلا بد دوره زمونهای شده...
به قول دوستان:
خشکسالی شده ای بارش باران برگرد...
#احمدی_نژاد
خوشم میاد از تیم تبلیغاتی سریال شهرزاد که از آبِ سریالشون هم کره میگیرن! فقط مونده عوامل رو ببرن توی پارک، بلیتفروشی کنن که ملت برن از پشت نردهها عوامل رو ببینن... اینطور که به نظر میرسه، تا پخش فصل دوم همینجوری قراره از مردم پول بگیرن... بیخیال دیگه برادر؛ یه خرده شل کن. شما که سی میلیارد سود کردی، الان مثلا ده هزار تا فیلم جشن اختتامیه رو بفروشی و کلاً ده میلیون تومن دربیاری، چه فرقی به حالت میکنه؟ حالا که اقبال مخاطب به یه سریال وجود داره، گندشو درنیارین و بذارین خاطره خوب دوشنبههای شهرزاد واسمون بمونه... خرابش نکنین تو رو خدا
- میم صاد
-
پنجشنبه ۶ خرداد ۹۵
نگاه جنسیتی ندارم اما پشت فرمون ماشین که میشینم، احساس میکنم تمام مشکلات و ترافیک تهران به خاطر رانندههای خانمه. از بس که #بین_خطوط رانندگی نمیکنن و جاهایی که باید باسرعت برن، بیسرعت میرن و موارد مشابه!
- میم صاد
-
دوشنبه ۳ خرداد ۹۵
کودکی آدمها با هم خیلی فرق میکند؛ یکی توی روستای فلانآباد سفلی، دور از چیچیگرامها دارد بزرگ میشود، که آخرش بشود آقای موتوری که آقای مدیر را که خواب مانده، برساند به جلسه شورای معاونین و مدیران! یکی هم توی فلانیه، غرق چیچیگرامها بیدغدغهی آینده، زندگی را تجربه میکند که با سلام و صلوات، بیست سالش که شد، بشود آقای مدیر که وقتی خواب ماند سوار موتور آقای موتوری برسد به جلسهی شورای معاونین و مدیران!
چقدر این روزها زندگی دوگانهی پایتخت ترافیک و دود و گوگرد و بوق و دعوا و غم رو دوست ندارم. و چقدر با ازدیاد چیچیگرامها جا برای نوشتن کم شده، همانطور که هوا برای نفس کشیدن...
- میم صاد
-
يكشنبه ۲ خرداد ۹۵
اپلیکیشن هواشناسی گوشیم میگه تهران باید در گرمترین زمان، بیست و هشت درجه باشه اما الان بیست و شش درجهست. از طرفی میگه شما سی درجه (دو درجه گرمتر از حداکثر دما) رو دازید احساس میکنید. مثل محاسبه تورم زمان احمدینژاد میمونه... آخرشم مشخص نمیشه چی به چیه!
بخش مهمی از بازیهای این روزهای ما، بازیهای قدیمی نیست. امروز بخشی از لذت روزانه ما، در همین بازیها خلاصه میشود. اینکه فیلمی را در یک گروه تلگرامی ببینیم و آن را در گروه دیگری کپی کنیم و از اینکه دیگران از ما تشکر میکنند لذت ببریم و آنها هم به نوبهی خود همین کار را ادامه دهند و در نهایت در این بازی زیبا، هم ما خوشحالیم که در فلان گروه، خودمان را نشان دادیم و هم تلگرام خوشحال است که ما وقت بیشتری را با او گذراندیم و هم شرکتهای اینترنتی هیجان زده هستند که ترافیک بیشتری مصرف شده و آنها سود بیشتری کسب کردهاند. ظاهراً هر کس از این بازی توشهای برگرفته است!
بخشی از مقاله بلند؛ منبع: متمم
- میم صاد
-
جمعه ۳۱ ارديبهشت ۹۵
از اون روزهاست که هی دلم می خواد غر بزنم؛ بگم: حوصله م سر رفته، بدنم درد می کنه، سرم گیج میره، معده م اذیته، حال ندارم، دارم سرما می خورم؛ کلافه م، یه جوری ام، حالم خوب نیست، دلم رو به راه نیست، قلبم سنگینه و...
این جور وقت ها، سبک شدن حاصل از غر زدن یه طرف، نیازِ به وجودِ کسی که غر زدن ها رو تحمل کنه هم یه طرف.
- میم صاد
-
پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۵
خیلی طول کشیده و تمرین کردم تا به این حجم از صبوریِ فعلی رسیدم. ولی در مقایسه با بعضی از آدم ها، هنوز خیلی راه دارم تا صبورتر و آروم تر بشم. دارم تلاش می کنم آروم باشم و این تنها خروجیِ آخرین روزهای بهترین ماه ساله.
- میم صاد
-
چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۵
چرا اینقدر روزنامه هفت صبح خوبه؟ چرا پس خوب نمی فروشه؟ چرا بقیه روزنامه ها یاد نمی گیرن درست روزنامه نگاری کنن؟ چرا حالا هفت صبح اشتراک تهرانش رو بسته؟ چرا چرا چرا؟
- میم صاد
-
يكشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۵
دوباره آخر ترم شده و هیجان پیچوندن پروژه ها و اساتید و دروس! خدا این ترم پنجم رو هم به خیر بگذرونه و امسال به هر ضرب و زوری که هست، مرخص شیم از این پادگان ارشد... دارم فکر می کنم اگه سه سال پیش عین آدم می رفتم سربازی، هم این ده دوازده میلیون رو به حساب صداوسیما نریخته بودم و هم بار گرانِ سربازی از دوشم برداشته می شد. کاش هر چی زودتر تموم شه این درس لعنتی...
- میم صاد
-
شنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۵
بعضی خستگی ها شاید خیلی از نظر جسمی آدم رو اذیت کنه، اما روح آدم رو سرزنده و سرحال می کنه. امروز از اون روزهای خسته کننده ی شیرین بود. خدایا شکرت...
- میم صاد
-
دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۵
من دیروز قاعدتاً باید شمع بیستوهفت رو خاموش کرده و شمع بیستوهشت رو روشن میکردم (پیر شدما، دارم میفتم توی سرازیری!) اما خب به خاطر بحرانِ زمان این سنّت پسندیده کیک و شمع رو به جمعه موکول کردیم.
پینوشت اول: با انتشار این عکس صرفاً تولد خودم و خانم گوگوش رو به جامعه هنری تبریک عرض میکنم. از اون جایی هم که امروز، روز جهانی ماما هم بود، این کارت بیمارستان رو به تمام ماماهای دنیا تبریک عرض میکنم.
پینوشت دوم: مهمتر از همه امروز رو به محیا خانم تبریک میگم که تونسته با تمام بیاعصابیها و بداخلاقیهای من بسازه و حتی تونسته من رو دوست داشته باشه ؛ واقعا خیلی سخته تحملم... میدونم.
پینوشت سوم: حالا که فاز غم همیشگی اردیبهشتی فضا رو پر کرده اینم بگم که کاش همیشه مثل نیمهی اردیبهشت سال شصتوهشت، سه کیلو و هفتصد گرم با نیممتر قد میموندم و این همه مردم رو اذیت نمیکردم... هعی... (شکلک مظلومنمایی)
پینوشت چهارم: از فانتزیهام اینه جوری ابروبادومهوخورشید دست به دست هم بده بچهمون هم نیمهی اردیبهشت به دنیا بیاد... همینجوری محض بامزهبازی
پینوشت پنجم: ممنون بابت دو پیامک، دو پیامتلگرامی و دو تماس تلفنی برای تبریک تولد. شادیهاتون جبرانکنیم.
- میم صاد
-
پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۵
- چه احساسی داری؟
هیچی!
- میم صاد
-
چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۵
در کتاب ارتباط شناسی دکتر محسنیان راد داستان جالبی نوشته شده است:
« فرض کنید پسری در خانواده ای مسلمان با اعتقادات مذهبی بسیار استوار متولد شود. آنها در نقطه ای در یک شهر پرجمعیت زندگی می کنند و ساکن آپارتمانی کوچک هستند. هزاران رویداد کوچک و بزرگ، زندگی پسرک را تشکیل می دهد. مثلا وقتی خیلی کوچک بود، یک روز بارانی با مادرش از خیابان عبور می کردند. پسرک در یک لحظه که مادرش مشغول صحبت خودش را به سگ کوچکی رساند. سگ به او نزدیک شد و بدنش کمی به لباس پسرک مالیده شد. آن روز تمام لباس های او شسته و تطهیر شد. به او توضیح داده شد که سگ حیوان کثیف و نجس است. بعدها پسرک شاهد لولیدن سگ های ولگرد توی کوچه ها و آشغال های شهر بود.
وقتی حدودا دوازده ساله بود، یک روز سگی برادر کوچکش را گاز گرفت. او به شدت گریه می کرد و گفته شد که باید به او آمپول هاری تزریق کنند. بعدها که بزرگ تر شد، رابطه بین چند بیماری و بزاق سگ را در چند جا مطالعه کرد؛ ضمن آنکه رساله های مذهبی نیز اطلاعاتی در این مورد به او می داد.
اجازه بدهید او را بگذاریم و به سراغ فرد دیگری برویم.
دخترک در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد. شغل اصلی پدرش گله داری بود. همیشه حداقل دو سگ، نگهبان گله آنها بودند. وظایف افراد خانواده مراقبت از شرایط مساعد برای زیست گله و ضمنا سگ های نگهبان گله بود. برخی روزها که پدرش با اسب از خانه بیرون می رفت اگر دیر می کرد سگ وفادار خانواده، پشت در انتظار مرد خانه را می کشید و وقتی صدای آشنای اسب او را می شنید با هیاهو دیگران را مطلع می کرد و پدر وقتی وارد می شد دستی به سر و روی سگ می کشید. یادش می آید که یک روز برادر کوچکش توی باتلاقی افتاد و در حالی که او از ترس جیغ می کشید، سگ خانواده خودش را داخل آب انداخت و کودک را نجات داد.
این دو کودک را که خاطره هایی از دوران کودکی آنها خواندید برای چند سال رها می کنیم. کاری نداریم که چگونه با یکدیگر آشنا شدند و ازدواج کردند. حالا از آن ازدواج چند سال گذشته است. به مکالمه آن دو توجه کنید.
(به عمد سخنان هر یک را با شماره ردیف مشخص کرده ایم.)
1- زن: به نظر من باید فکر کرد. اگر این بار هم دزد بیاید معلوم نیست چکار می خواهیم بکنیم.
2- مرد: اون یک دفعه هم، دزد اشتباهی خونه ما را انتخاب کرده بود. ما که چیز پر ارزشی نداریم.
3- زن: به هر حال همین که داریم نتیجه سالها زحمت ماست. اگر نباشد، اگر یک تکه اش کم شود، هزار مشکل به وجود می آید.
4- مرد: میدم چفت و بست بیشتری برای در درست کنند.
5- زن: اگر از روی دیوار آمد چی؟
6- مرد: می توانم روی دیوار هم بدهم نرده بکشند.
7- زن: چطوره یک سگ بیاریم.
8- مرد: سگ بیاوریم! کجا نگهش داریم؟
9- زن: خوب معلومه توی خونه؟
10- مرد: سگ کثیفه
11- زن: خوب می شوییمش
12- مرد: احمق، مگر سگ را می شویند؟
13- زن: خوب بله می شویند. چرا فحش می دی؟
14- مرد: ...
15- زن: ...
همه ما کما بیش با چنین مشکل مواجه بوده ایم ؛ البته نه درباره خرید یا عدم خرید سگ بلکه با مشکلی به نام "تبدیل یک مسأله مشترک به یک اختلاف" یا "سوء تفاهم".
بار دیگر به قصه فوق برمی گردیم. ظاهر قضیه این است که هم زن و هم مرد، درباره یک موضوع واحد صحبت می کنند، هر دو می دانند که سگ چیست و اگر نفر سومی هم به حرف هایشان گوش کند، سگ را با حیوان دیگری اشتباه نخواهد کرد. این اما تمام قصه نیست ؛ واقعیت این است که هر کدام از آن دو، درباره دو حیوان کاملاً متفاوت صحبت می کنند: مرد درباره یک "موجود نجس خطرناک" حرف می زند و زن درباره یک "موجود وفادار مهربان" ؛ فقط اسم و شکل این دو موجود شبیه هم است. بخش عمده ای از اختلافات ما در زندگی خانوادگی و اجتماعی ناشی از تفاوت معناهایی است که در کلمات دچار آن هستیم و این ، البته امری طبیعی است. واژه "مادر" برای کسی که از مهر مادری به تمام معنا برخوردار بوده ، با کسی که مادری معتاد و بی مسؤولیت داشته که فرزندش را به کار اجباری یا فحشا وا می داشته است تا خرج اعتیادش را در آورد، یکسان نیست. واژه شراکت، برای کسی که بهترین تجربیات کاری و تجاری را با شریکش داشته ، با کسی که شریکش به او خیانت کرده و اموالش را برده است، یک واژه واحد قلمداد نمی شود. کسی که فکر می کند برای بهبود رفتار فرزند، باید او را "تنبیه" کرد با کسی که مکانیزم "انتخاب" را در تعامل با فرزندش انتخاب می کند، در تعبیر کلمه "تربیت" با هم متفاوت اند و ... .
"دیوید برلو" که از نامداران علم ارتباطات انسانی است نگاه جالبی به موضوع دارد. از دیدگاه او کلمات به تنهایی معنایی ندارند، معنا در درون انسان هاست. انسان ها معنای خود را بر کلمات بار می کنند و سپس کلمات را به سمت یکدیگر روانه می سازند.
- میم صاد
-
سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۵
آمارها نشان میدهند از هر یکمیلیون مسلمان امریکایی، یک نفر بهخاطر نفرت آمریکاییهای غیرمسلمان از باورهای او کشته میشود. در حالیکه از هر هفدهمیلیون امریکایی یک نفر بهدست اسلامگرایان افراطی کشته شده است. بااینحال استاد جامعهشناسی دانشگاه کارولینای شمالی معتقد است برای بسیاری از امریکاییها آمارها مهم به نظر نمیرسند. و آنها بیشتر مایلند روی خشونتی متمرکز شوند که نامش را تروریسم اسلامی میگذارند.
منبع: سایت ترجمان
- میم صاد
-
دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۵
به واسطه اختلالات چند روز گذشته که باعث ایجاد وقفه در فعالیت این وبلاگ شد، چند روزی از دسترس خارج بودیم و امروز دوباره به جمع کاربران دنیای مجازی بازگشیم. کاش این اردیبهشت حالش خوب باشد...
- میم صاد
-
شنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۵
توی دو سال گذشته، سابقه نداشته اینجوری اوضاع زمانه بر من غلبه کنه. یه فضای دوست نداشتنی و اعصاب خرد کن ِ مزخرفی توی زندگیم حاکم شده که به نظرم باید قبل از انقلابِ اجباری، صدای پای این انقلاب نرم رو بشنوم و فضا رو آروم کنم. توکلت علی الله...
- میم صاد
-
دوشنبه ۶ ارديبهشت ۹۵
باید جلوی انرژی های منفیِ مقابلِ وبلاگ نویسی ایستاد؛ تا پای جان...
- میم صاد
-
يكشنبه ۵ ارديبهشت ۹۵
با دیدن هاوز آو کارد یا همون خانه ی پوشالی یا همون House Of Cards خارجی ها، فارغ از بی شرفی و سیّاسیِ جناب اسپیسی در سریال، خیلی دوست دارم توی مقوله شخصیتی، بهش نزدیک باشم. شخصیت جذابی داره...
- میم صاد
-
شنبه ۴ ارديبهشت ۹۵
بعضی چیزها اجباری هستن؛ از روی اجباری که خودت ساختی بهشون می پردازی. مثل همین کاری که الان دارم می کنم و به جای روزنوشت، یه هفته بعد، اتفاقات روزهای قبل رو می نویسم. چیزی که هم با قضاوت همراهه و هم با حجم زیادی سانسور و خودسانسوری. اما همین اجبارها وقتی تبدیل به عادت میشن، اصلا خاصیت جبری شون به چشم نمیاد. از این بخش آخرش متنفرم...
- میم صاد
-
جمعه ۳ ارديبهشت ۹۵
همیشه همه چیز اونجوری پیش نمیره که ما می خوایم. دارم به «اقدام» و «عمل» فکر می کنم. به چیزی که می خواسته بشه و چیزی که میشه. به حرف ها و واقعیات! مسئله ی دوست نداشتنی ایه کلا.
- میم صاد
-
پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۹۵
نمی دونم چرا اردیبهشت ها اینقدر سخت و بی حوصله میشه...
- میم صاد
-
چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۹۵
بخش جهانی فیلم فجر ماشالا انقدر فیلم هاش جذابن، با وجود داشتن کارت باشگاه هواداری، تا الان حتی کوچکترین گرایشی برای دیدن حداقل یه فیلمش هم نداشتم. دستشون درد نکنه برای انتخاب های غیرجذابشون!
- میم صاد
-
سه شنبه ۳۱ فروردين ۹۵
دلم برای روزهای بدون تلگرام، اینستاگرام و بقیه گرام های گرامی تنگ شده... یک ماه و خرده ای توی دوربرگردون چیزی ننوشتم و این، بدترین چیزی بود که امروز اذیتم کرد. دو ماه از آخرین کتابی که خوندم می گذره و این سطحی شدن، بدجور داره آزارم میده.
- میم صاد
-
دوشنبه ۳۰ فروردين ۹۵
احمقانه ترین بخش فرهنگسازی کشورمون، گشت های ارشادشه! بیشتر مسخره کردن خودمونه تا راهکاری برای حل مشکلات.
- میم صاد
-
يكشنبه ۲۹ فروردين ۹۵
چیه این شغل پراسترس رسانه ای؟ آدم باید رئیس بنیاد نزدیک به آقای ایکس یا ایگرگ باشه، سالی چندمیلیارد بودجه ش رو بگیره، الکی مثلا کار تحقیقاتی کنه. والا
- میم صاد
-
شنبه ۲۸ فروردين ۹۵
برای اولین بار، بالاخره موفق شدیم سریال خارجی ببینیم! امروز از صبح پنج قسمت اول سریال Hose Of Card رو دیدیم؛ واقعا خوب بود. اونقدر خوب که شهرزاد جلوش کم بیاره حتی.
خیلی حرف داره توی تک تک دیالوگ ها و اتفاقات و شخصیت ها و همه چیزش! باید براش نوشت؛ البته اگر وقت اضافه ای به وجود بیاد.
پی نوشت: البته که به نظرم ترجمه می کردیم «کاخ پوشالی» خیلی بهتر بود.
- میم صاد
-
جمعه ۲۷ فروردين ۹۵
دوباره بعد از 5 سال یه برنامه اجتماعی توی تلویزیون؛ و دوباره ده ها هزار و صدها هزار پیامک درد و رنج مردم توی اینباکس! واقعا دیوانه کننده ست. رسماً آدم رو افسرده میکنه. دلم می گیره وقتی مشکلات مردم رو می بینم و کاری نمی تونم بکنم. مثل مهدی هاشمی توی فیلم تلفن همراه آقای رئیس جمهور که اشتباهی شماره موبایل رئیس جمهور کشور به دستش رسیده بود و زور می زد براشون کاری کنه و... عاقبت دیوانه شد.
میگه پیامک ها رو نخون، دیوونه میشی. مجبورم حرفش رو گوش کنم، قبل از اینکه کارم به تیمارستان بکشه.
- میم صاد
-
پنجشنبه ۲۶ فروردين ۹۵
اینجا قرار بوده روزنوشت باشه. وقتی دو سه روز چیزی منتشر نمیشه، ینی یه اتفاق خوب یا یه اتفاق بد افتاده... کاش همیشه اتفاقاتی که مانع فعالیت اینترنتی میشن، خوب بودن.
- میم صاد
-
چهارشنبه ۲۵ فروردين ۹۵
مثل دست و پا زدن توی مرداب، برای راکد نشدن. چه بی فایده!
- میم صاد
-
يكشنبه ۲۲ فروردين ۹۵
غذا باید بی نیاز از هرگونه سس و افزودنی دیگر، خودش به خودیِ خود خوشمزه باشد. غذایی که بدون سس نتوانی بخوری، غذا نیست.
- میم صاد
-
شنبه ۲۱ فروردين ۹۵
اینجا مثل اداره جات شده؛ پنج شنبه ها و جمعه و ایام تعطیل، یا غیرفعاله یا نیمه فعال! سیستمش اداری شده...
- میم صاد
-
جمعه ۲۰ فروردين ۹۵
این قسمت بیست و سوم سریال شهرزاد وافعا تلخ بود. اصلا چرا باید یه سریال به این شدت تلخ و دلگیر باشه؟ تلخی هم حدی داره. این هفته که وقت نشد، واسه هفته بعد باید مفصل از سریال شهرزاد بنویسم. مثل فیلم ابد و یک روز، تلخه اما دوست داشتنی....
- میم صاد
-
چهارشنبه ۱۸ فروردين ۹۵
وقتی نزدیک به سه سال، تمام وقت، شب و روز، خونه و کار و مهمونی و تفریح با هم هستید، جداسازی اولیه خیلی پرهزینه و تلخ و سخت تره؛ مثل نقص عضو می مونه. تا به نبودنش عادت کنی، خیلی طول می کشه.
- میم صاد
-
سه شنبه ۱۷ فروردين ۹۵
بعضی لحظه ها، دقیقه ها، ساعت ها و حتی روزها هست که دلت خالی میشه. می ترسی؛ از همه چیز و همه جا. من این حس رو دوست ندارم. تمام تلاشمو می کنم باهاش مقابه کنم اما گاهی جلوش کم میارم...
- میم صاد
-
دوشنبه ۱۶ فروردين ۹۵
به نظرم بعضی از مطالبات رو قبل از عید نباید پیگیری کرد تا بعد از عید واریز بشن! توی بی پولی های بعد از تعطیلات نوروزی، خیلی می چسبه...
- میم صاد
-
يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵
صدای من رو از محل کار جدید می شنوید! با ما همراه باشید...
- میم صاد
-
شنبه ۱۴ فروردين ۹۵
توی زندگیم یاد نداشتم سیزده بدر رو توی برف و کولاک و بوران بگذرونم. تجربه جالبی بود؛ اون هم توی طبیعت بکر و نابِ آرامگاه اشموعیل نبی الله که با جمعی حدود بیست نفره، خوش گذشت. باید یه راهنمای سفر به اونجا بنویسم! :)
- میم صاد
-
جمعه ۱۳ فروردين ۹۵
غمگین ترین و تلخ ترین لحظه ی تعطیلات و به طور کلی ماه فروردین، دوازدهم فروردینه؛ جایی که می بینی بدون کتاب خوندن و فیلم دیدن، دو هفته تعطیلات مفت از دست رفت و تو موندی با یک عالمه برنامه برای استفاده بهینه از تعطیلات!
- میم صاد
-
پنجشنبه ۱۲ فروردين ۹۵
سریال های امسال تلویزیون اصلا خوب نبودند؛ برنامه صبحگاهی خاصی هم تدارک دیده نشده بود. خندوانه و دورهمی، تا حدی هم شب کوک توی شبکه نسیم تنها انگیزه روشن کردن تلویزیون در این روزها بود. اتفاق ویژه تلویزیون در نوروز95 فقط برنامه صفر-صفر رشیدپور بود که شب ها حال و هوای تاک شوهای قدرتمند تلویزیونی رو در رسانه خسته ی ملی زنده کرد. دم رشیدپور و کسانی که باعث شدن دقیقه ی نود بیاد و این برنامه رو بگیره و اجرا کنه و دستش هم برای گفتگو باز باشه، گرم!
- میم صاد
-
چهارشنبه ۱۱ فروردين ۹۵
یک دسته از جنایتکارها پدر/مادرانی هستند که بچهی پنج، شش سالهشان را وسط جمع و در مقابل چشم همه به بدترین شکل ممکن تحقیر میکنند. |
منبع
- میم صاد
-
دوشنبه ۹ فروردين ۹۵
مجموعه فخیمه بیان، اگه ایمیل ایرانی «هُد» رو راه بندازه، یه اپلیکیشن خوب هم واسه مجموعه اش بسازه، دیگه همه چی نور علی نور میشه. #نیازمندیها
- میم صاد
-
يكشنبه ۸ فروردين ۹۵
بازی های فوتبال تیم ملی افغانستان به خاطر ناامنی در این کشور توی ایران برگزار میشه، بعد مدیرعامل باشگاه ذوب آهن برای بازی با تیم های عربستانی، افغانستان رو پیشنهاد داده! من دیگه حرفی ندارم...
- میم صاد
-
شنبه ۷ فروردين ۹۵
قبل از تحویل سال می خواستم نود و پنج رو سال تولید محتوا نامگذاری کنم اما دست روزگار، شرایط رو به شکلی تغییر داد که همین که اینجا رو نبستم، خودش یک اتفاق مثبت به حساب میاد!
- میم صاد
-
جمعه ۶ فروردين ۹۵
شیخ را گفتند تعطیلات نوروز چه کردی؟
گفت اوقات فراغت را کیلو کیلو هدر دادیم!
- میم صاد
-
پنجشنبه ۵ فروردين ۹۵
حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همه ی فرضیه ها ریخت به هم!
روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنار تو قدم می زدم و دور و برم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم
روضه خوان خواست که از غصّه ی ما یاد کند
سینه ها پاره شد و مرثیه ها ریخت به هم
پای عشق تو برادر کُشی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیه ها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرت عشق
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟!
__________________
امید صباغ نو
+ با صدای امیر عظیمی بابد شنید.
- میم صاد
-
چهارشنبه ۴ فروردين ۹۵
فیلم سینمایی «مهمان مامان» رو شبکه تهران پخش کرد؛ مسئولیت دستیار اول، برنامهریز، مجری طرح و تیتراژ و حتی گریم کار بر عهده محمدرضا شریفینیا بود.
- میم صاد
-
سه شنبه ۳ فروردين ۹۵
آیا میدانید کادوهایی که به مناسبتهای مختلف به افراد هدیه میدهیم، برای دریافت کنندگان بطور متوسط یکسوم کمتر از بهای واقعی آنها ارزش دارد؟ | منبع: اقتصادآنلاین
- میم صاد
-
دوشنبه ۲ فروردين ۹۵
سلام؛ سال نوی همه مبارک
به امید موفقیت های بزرگ و بزرگتر برای همه توی سال جدید!
:)
- میم صاد
-
يكشنبه ۱ فروردين ۹۵
وقتی می فهمی صرفا یک نفر هستی بین هفت میلیارد نفر
که خبر مرگت به گوش هزار نفر هم نمی رسد
کل آنهایی که صمیمانه می خواهند زنده بمانی از صد نفر کمترند
ده نفر دوست صمیمی نداری
و فقط یک نفر دوستت دارد
ولی باز خودت را دوست داری
عاشق آن یک نفری
و ادامه می دهی بی دغدغه اعداد
...
از وبلاگ زروان ازلی
- میم صاد
-
سه شنبه ۲۵ اسفند ۹۴
و از مهم ترین خصوصیات آخرین روزهای سال، بی نظمی ست
- میم صاد
-
سه شنبه ۲۵ اسفند ۹۴
ریختن خونه دو ساعت طول می کشه و جمع کردنش هیجده روز!
- میم صاد
-
دوشنبه ۲۴ اسفند ۹۴
هر چه بیشعورتر، احتمال ارتقا جایگاه در امور فرهنگی بالاتر! به نظرم بزرگترین معضل نظام، ففر و بیکاری نیست، بیشعوری مدیرانشه... خاصه مدیران فرهنگی.
- میم صاد
-
پنجشنبه ۲۰ اسفند ۹۴
متاسفانه یک هفته است خانه تکانی بر سرمان آوار شده و اجازه نفس کشیدن نمی دهد. به محض رفع مشکل، بازخواهیم گشت؛ اسمایلی شرکت های ارائه دهنده خدمات اینترنتی!
پی نوشت: اندک محتوای تولیدی در اینستا و توییتر خرج می شوند. باید یک چیزی باشد اینها را به هم وصل کند در اوقاتی که وقت نیست، خودشان همه جا با هم منتشر بشوند.
- میم صاد
-
چهارشنبه ۱۹ اسفند ۹۴
فیلم کانون توجه یا همان نورافکن یا همان افشاگر یا به طور ارژینال Spotlight بهترین فیلم اسکار 2016 شد. خیلی خوب بود و به شدت جای همچین فیلم هایی توی سینمای ایران خالیه. یک فیلم خوش ساخت درباره روزنامه نگاری...
فرصت کردید، حتما ببینید...
- میم صاد
-
دوشنبه ۱۰ اسفند ۹۴
- میم صاد
-
يكشنبه ۹ اسفند ۹۴
رای سبز خودم رو به لیست امید دادم؛ امیدواریم این بار امیدمون ناامید نشه...
یه ترسی توی وجودم خونه کرده که اجازه نمیده راحت حرف بزنم. مطلب پنجم اسفند وبلاگ رو حذف کردم، پست اینستاگرام هفتم اسفند رو حذف کردم و این داستان تلخ خودسانسوری ادامه دارد.
ماهیتابه تفلون دسینی رو که قبلا با شیرآلات البرز شستید
می گذارید روی گاز پنج شعله فردار سینجر که
با ضمانت سام الکتریک عرضه میشه.
بعد گاز رو با کبریت توکلی روشن کنید.
کمی روغن لادن دوست تو و من رو بریزید توش.
دو تا هم تخم مرغ تلاونگ بندازید داخلش.
اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور شاندرمن استفاده کنید.
- میم صاد
-
پنجشنبه ۶ اسفند ۹۴
مصاحبه لیلا حاتمی را کامل خواندم؛ حواشی ایجاد شده از مصاحبه را هم در شبکه های اجتماعی دنبال کردم. چند نکته مهم هست که نمی شود نوشت! خواستم بگویم حواستان باشد!
- میم صاد
-
سه شنبه ۴ اسفند ۹۴
نوشته بود، اشتیاق دیدن سریال شهرزاد توی دوشنبه ها، این روز رو مثل سه شنبه ها برای قباد کرده...
- میم صاد
-
دوشنبه ۳ اسفند ۹۴
تقریباً هیچ امیدی به حل مشکلات اساسی مملکت ندارم؛ انگیزه ای هم برای آغاز یه حرکتی، کمپینی، چالشی، جنبشی و هیچی ندارم و ترجیح میدم از نعمت خداوندی «شل کن لذت ببر» استفاده کرده و دنیا به انضمام ملحقاتش رو به قوزک پای چپ پسرِ نداشته ام دایورت کنم. باشد که خداوند هم از ما راضی باشد و گوسفندهایی که برای قبول مسئولیت ما انتخاب کرده، با قوت به کار خود ادامه دهند و در راستای منویات پایدارانه شون موفق باشند.
- میم صاد
-
يكشنبه ۲ اسفند ۹۴
من همیشه درون بشقابی
برای خودم برنج می کشم
که تهِ آن
لیلی و مجنون
هنوز گرم بوسه و آغوش اند
آن ها ظرف شستن مرا دوست دارند
فکر می کنند کف و آب
برف و باران است
فصل دیگری آمده و
به پای هم پیر تر شده اند
نیستی ببینی
صدای دست کشیدن روی تصویر این دو عاشق
چقدر به بوسه نزدیک است
نیستی ببینی
بشقاب را
سرو ته که می گذارم خشک شود،
با چه حسی می خندند
و آهسته آهسته
بعد یک عالمه حرف
چطور خواب را چکه می کنند
و دوباره صبح چگونه زودتر از من
سمت هم چشم باز می کنند و
از غذای روز تازه
چقدر ذوق می کنند
نیستی ببینی
نیستی.
آیا شورای نگهبان میتواند ترفند «رای سلبی» و حذف «یزدی، جنتی و مصباح» را نقش بر آب کند؟ پس از رد صلاحیت گسترده نامزدهای حامی دولت در دو انتخابات پیش رو، گروهی از فعالان سیاسی پیشنهاد کردهاند با رای دادن به فهرستی از نامزدهای اعلام شده توسط گروههای حامی دولت، از ورود آقایان محمد تقی مصباح یزدی، محمد یزدی و احمد جنتی به مجلس خبرگان جلوگیری شود. این ترفند اگر چه روی کاغذ کاملا عملی است اما تجربه انتخابات گذشته نشان میدهد که در محاسبه احتمال توفیق آن، تنها نمیتوان به محاسبات ریاضی اتکا کرد و محاسبات سیاسی را نادیده گرفت.
اصلاحطلبان در سال ۷۸ مدعی شدند شورای نگهبان با ابطال هدفمند آرای ۷۰۰ هزار نفر از مردم تهران، بخشی از نتیجه انتخابات مجلس ششم را تغییر داده است و در نتیجه غلامعلی حداد عادل را به جای علیرضا رجایی به مجلس فرستاده است. اگر این ادعا درست باشد، آیا شورای نگهبانی که برای وارد کردن غلامعلی حداد عادل به مجلس، حدود ۷۰۰ هزار رای را باطل میکند، صحت انتخاباتی را که جنتی، یزدی و مصباح بازنده آن شوند، بی چون و چرا میپذیرد؟
روایت مصطفی تاجزاده را از ماجرای ابطال یک چهارم آرای تهران در زیر بخوانید:
«انتخابات مجلس ششم در ۲۹ بهمن ۷۸ در سراسر کشور، به ویژه در تهران با آرامش و سلامت کامل برگزار شد. هیأت نظارت بر انتخابات تهران منصوب شورای نگهبان، صحت انتخابات تهران را تأیید کرد. با وجود این شورای نگهبان درخواست کرد یک سوم صندوقهای آرا بازشماری شود. این صندوقها در اختیار نمایندگان آن شورا قرار گرفت. بازشماری برگههای ۵۳۴ صندوق، نتیجه آرا را تغییر نداد جز آن که اندکی از آرای نفر سیام کاسته شد. هیأت مرکزی نظارت بر انتخابات با عضویت آقای جنتی، ضمن درخواست توقف شمارش آرا، صحت انتخابات تهران را رسماً تأیید کرد. هیأت نظارت بر انتخابات استان تهران نیز یک بار دیگر صحت انتخابات را کتباً اعلام کرد.
به نظر میرسید موضوع بازشماری آرا خاتمه یافته است. به خصوص که آیتالله جنتی پس از تأیید انتخابات تهران، عازم حج شد. با وجود این شورای نگهبان پس از چهل روز مجدداً خواستار بازشماری آرا شد. حدود ۵۰۰ صندوق دیگر توسط نمایندگان شورای نگهبان در فروردین ۷۹ بازشماری شد. نتیجه با حداکثر ۱/۵ درصد خطای شمارش که به ضرر برخی از نمایندههای انتخاب شده بود، مانند شمارش اولیه و بازشماری اسفند ۷۸ بود. رئیس هیأت نظارت بر انتخابات استان تهران با ارسال گزارش مکتوبی به شورای نگهبان، ضمن اشاره به برخی مشکلات جزئی در شمارش آرا، برای سومین بار صحت انتخابات تهران را تأیید کرد.
آقای جنتی بدون توجه به نتایج سه بار شمارش آرا، هفتاد روز پس از انجام انتخابات با تغییر منصوبان خود در دو هیأت نظارت بر انتخابات شهرستان و استان تهران، سه فرد جدید را که در برگزاری انتخابات تهران مسؤولیت نداشتند، مأمور بازشماری آرا کرد!
این هیأت مجدداً آرای ۳۵۰ صندوق را بازشماری کرد، اما پیشنهاد ابطال ۵۳۴ صندوق را از ۱۳۰۰ صندوقی که تا آن زمان در سه مرحله بازشماری شده بود، به دبیر شورای نگهبان ارائه کرد! براساس آن گزارش، حدود ۷۰۰ هزار رأی شهروندان تهرانی غیرقانونی اعلام و آرای آن باطل شد. این تصمیم نتیجه انتخابات را تغییر داد و آقای حداد عادل به جای آقای علیرضا رجایی به مجلس راه یافت.»
از فیسبوک مهدی پرپنجی
- میم صاد
-
پنجشنبه ۲۹ بهمن ۹۴
از اون روزهاست که اعصابم شیری ه و امکان داره هر اتفاق ناگواری رخ بده! خطر؛ احتیاط کنید
- میم صاد
-
چهارشنبه ۲۸ بهمن ۹۴
حالم از مجموعه راهنمایی و رانندگی مملکت به هم می خوره! کل دغدغه عزیزان شده پول درآوردن از خلاف مردم و نواقص ماشین ها شده. عمده فشار این کسب درآمد راهنمایی و رانندگی از جیب مردم هم روی قشر ضعیف تره و گویا توی این مسئله هم خدا عدالت واقعی رو برقرار نکرده... تازگیا خدا انگار اصلا حواسش به همه چیز نیست...
- میم صاد
-
سه شنبه ۲۷ بهمن ۹۴
دیروز دغدغه جمع کثیری از اهالی وب، ولنتاین یا ولنتایم بودن بیست و پنج بهمن بود؛ عده ای هم دغدغه حصر و اینها داشتند. تعداد زیادی هم تولدشان بود و دغدغه برگزاری مراسم تولد داشتند. کسانی که روز ازدواج یا سالگرد عقد یا به دنیا آمدن بچه شان بود هم کم نبودند. عده ای هم دغدغه رنگ قرمز داشتند که هر کس توی خیابان به کسی کادوی قرمز داد، نهی از منکر ش کنند. همه خسته نباشید... به خصوص گروه آخر!
- میم صاد
-
دوشنبه ۲۶ بهمن ۹۴
نرفته بودم که شش ساعت سر کلاس بشینم و مزخرفات و بدیهیات چندرسانه ای رو بشنوم. اما توی رودروایسی مجبور شدم کلاس رو تحمل کنم و چهار ساعت ترافیک بعدش رو هم به جون بخرم! از ساعت پنج عصر تا نه شب توی ترافیک بودم. ممنون از راهنمایی رانندگی که جز پول درآوردن، دغدغه دیگه ای نداره
- میم صاد
-
يكشنبه ۲۵ بهمن ۹۴
امشب، فیلم مزخرف تاکسی حعفر پناهی رو دیدیم! فیلمی که کارگردانش تلاش کرده بود توی یک ساعت و چند دقیقه، تمام مشکلات جامعه رو به گل درشت ترین شکل ممکن به تصویر بکشه. به جز بازی خوب دختربچه (خواهرزاده واقعی پناهی) واقعا فیلم هیچ اتفاقی نداشت. فقط معلوم نیست سایت متاکریتیک چرا این فیلم رو توی ذه فیلم برتر سال گذشته قرار داده...
نمی دونم بقیه کشورهای دنیا هم مثل ما هر چند ماه در میون، یه راهپیمایی دارن یا نه؟ ولی کلا خیلی مسخره ست... بریم خیابون بگیم که چی؟ یه برنامه مثل نود بسازین، از خونه اس ام اس بزنیم دیگه...
مبدا جنبش اصلاحات را بسیاری انتخابات میاندورهای مجلس پنجم میدانند. در هر صورت، حد فاصل سالهای ۷۶ تا ۸۰، اصلاحطلبان در ۴ انتخابات پیاپی توانستند قاطعانه به پیروزی دستیابند. (ریاستجمهوری ۷۶ و ۸۰، مجلس ۷۸ و شورای شهر ۷۷) بیراه نیست که این بازه زمانی را اقبال عمومی به اصلاحات انتخاباتی بنامیم. یک بازه حدودا ۵ ساله تا انتخابات شورای شهر دوم. در این مدت، تولید ناخالص ملی ۵۰ درصد رشد یافت. میزان رشد اقتصادی از حدود ۲درصد در سال ۷۶ تا بیش از ۸درصد در سال ۸۰ ارتقا پیدا کرد و تورم از ۲۰درصد در سال ۷۶ تا نزدیک به ۱۰درصد در سال ۸۰ کاهش یافت. در زمینه سیاسی، قتلهای زنجیرهای که از سالها پیش آغاز شده بود متوقف و عوامل آن از وزارت اطلاعات ریشهکن شدند. مطبوعات نیز یک دوران شبهطلایی را تجربه کردند اما از قرار معلوم، توقعات رای دهندگان از آرایی که به صندوق انداخته بودند بسیار بیش از این دستاوردها بود. در دومین دوره شوراهای شهر و روستا که به «آزادترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی» شهرت یافت، به ناگاه اهالی پایتخت از حاضر شدن پای صندوق خودداری کردند. از برآیند آرای ۱۳درصد واجدین حق رای، شورای شهری سر کار آمد که بروندادش محمود احمدینژاد بود. از آن پس، اصلاحطلبان برای بیش از یک دهه در هیچ انتخاباتی پیروز نشدند.
بخشی از یک مطلب بلند از آرمان امیری
- میم صاد
-
پنجشنبه ۲۲ بهمن ۹۴
به معنی واقعی کلمه احساس خستگی می کنم... دهه سخت و آسونی بود! سخت از این جهت که حجم کاری خیلی بیشتر شد و آسون از این نظر که با دیدن 15 تا فیلم توی 8 روز فارغ از خستگی چشم، خستگی روح مون به در شد.
- میم صاد
-
چهارشنبه ۲۱ بهمن ۹۴
اصولا جشن های داخلی کارکنان فلان سازمان و بیسار نهاد رو دوست ندارم؛ اما جشن طلوع سازمان فرهنگی هنری با اجرای رضا رفیع حالمون رو خوب کرد. هم کل مراسم رو دوست داشتم و هم اجرای رضا رفیع که دیگه کم کم داره مجری کاملی میشه.
پی نوشت: خشم و هیاهو و دختر رو هم دیدیم و متوجه شدیم نظر ما با مردم و منتقدان خیلی فرق می کنه!
- میم صاد
-
سه شنبه ۲۰ بهمن ۹۴
همیشه میگم وقتی «دلت پاک باشه» همه چی حله! امروز تلافی ندیدن «ابد و یک روز» دراومد و خیلی اتفاقی توی جایی که فکرشم نمی کردیم، دیدیمش... خیلی تلخ بود و من رو یاد یک خانواده ی آشنا انداخت! از دیدنش اصلا پشیمون نشدیم...
- میم صاد
-
دوشنبه ۱۹ بهمن ۹۴
کلا حال و هوای دهه فجر امسال، بیشتر از انقلابی گری، سینمایی بود! سر دیدن «ابد و یک روز» دعوا شد و ترجیح دادیم نبینیمش! اصن نخواستیم... مرسی اه
- میم صاد
-
يكشنبه ۱۸ بهمن ۹۴
برای اولین بار در جشنواره سی و چهارم، توی سینمای مردمی، توی پردیس کیان فیلم دیدیم! اون هم چی؟ «اژدها وارد می شود!» در نگاه اول مزخرف بود ولی وقتی متوجه شدیم نمادهای خاصی توی فیلم به کار برده، کنجکاو شدیم دوباره ببینیم... موسیقی خیلی خوبی داشت.
تعداد فیلم هایی که دیدیم دو رقمی شده، هیچ؛ به عدد پانزده رسیده! تا الان بارکد و بادیگارد فراتر از انتظارم بودن. مخصوصا بادیگارد که خودِ خودِ خودِ هالیوود بود.
به نظرم تعداد بهمن ماهی های ایران به طرز مشکوکی بیشتر از یک دوازدهمی ه که باید باشه! محققان و کارشناسان کجان پس؟
- میم صاد
-
پنجشنبه ۱۵ بهمن ۹۴
خسته ام و شاید هم ربطی به خستگی نداره... این روزها حال عجیب و حس غریبی دارم. حس دائمی بعد از دیدن یه فیلم خوب یا یه موسیقی ناب. حس دائمی بعد از شکوندن غضروف بندهای انگشت ها و حس دائمی رسیدن به گرما توی سرما به همراه حس دائمی تمام لحظات خوبِ غیرقابل پخش! البته که لزوماً این حس، شادی و اینها نیست... ولی به قول شادمهر حس خوبیه...
- میم صاد
-
چهارشنبه ۱۴ بهمن ۹۴
دو روز، پنج فیلم! داریم رکوردهای پارسال رو می شکنیم.
اولین فیلم امسال جشنواره «به دنیا آمدن» بود که خیلی دوستش داشتم و پسندیدم.
دومین فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» که نقاط ضعفش بیشتر از قوت ش بود.
سومین فیلم «پل خواب» بود که اکتای براهنی ساخته بود و یه جورایی اقتباس نه چندان جالبی از جنایت و مکافات می خواست باشه!
چهارمین فیلم «امکان مینا» که معلوم نشد کمال تبریزی چرا آخرش رو اینقدر بد تموم کرد؟
پنجمین فیلم هم «بارکد» مصطفی کیایی بود با بازی خوب محسن کیایی و بهرام رادان. تا اینجا بهترین فیلم جشنواره...
- میم صاد
-
سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴
یه مطلب خوندم توی کیهان؛ از هر سه تا جمله، یکی با «به اصطلاح فلان» شروع میشد. الان مثلا دارم باهاش مقابله نرم می کنم!
- میم صاد
-
دوشنبه ۱۲ بهمن ۹۴
بعضی وقت ها هم هست دلت بدجور تنگ میشه. تنگ گذشته ها، آدم های گذشته و گذشته ی آدم ها. باید دایورت کنی و به آدم های جدید خوو کنی...
- میم صاد
-
يكشنبه ۱۱ بهمن ۹۴
دوستت دارم و تولدت مبارک... به همین سادگی، به همین آرومی!
@محیا
خیلی برای تولد محیا (که البته فرداست) برنامه ریزی کردیم. نمی گم «کردم» چون توی سبک زندگی منحصر به فردِ ما، امکان سورپرایز وجود نداره و جفتمون توی جریان همه چیز قرار داریم. امروز بیشتر خونواده هامون شگفت زده شدن، از کیک تولد گرفته تا کادو و کتابخونه ی جدید خونه مون.
من مهمونی دادن و مهمونی رفتن و معاشرت رو دوست دارم، حتی اگر فضای مهمونی رفتن و مهمونی دادن کمتر شده باشه...
دوازدهم دی سفارش دادم که تا قبل از تولد محیا به دستم برسونن؛ از اول بهمن هر روز پیگیری کردم تا به دستم برسونن؛ امروز از صبح پیگیری کردم تا به دستم برسونن؛ آخر سر گردنبند مرغ آمین رو که اینترنتی خریده بودم، حضوری از دفتر سریال شهرزاد دریافت کردم. دمشون گرم که باهام راه اومدن! از همین تریبون ازشون تشکر می کنم...
- میم صاد
-
پنجشنبه ۸ بهمن ۹۴
بعضی آدم ها هستن که نمی دونی چرا، ولی از همون نگاه اول، یا حتی قبل از نگاه اول و وقتی اسمشون میاد، روی مخ ت راه میرن. اینا عادی توی خیابون راه میرن هم دارن روی مخ ت راه میرن. این آدم های روی مخ زندگی تون رو بشناسین و ازشون دوری کنید...
- میم صاد
-
چهارشنبه ۷ بهمن ۹۴
بعضی وقت ها هست که خدا صدای آدم رو می شنوه و خیلی زود خواسته اش رو برآورده می کنه. امروز از اون روزها بود. خواستم، شنید، برآورده کرد. کارش درسته...
پی نوشت: می فرماید پول هست ولی کم است! باید سوخت و ساخت.
- میم صاد
-
سه شنبه ۶ بهمن ۹۴
خوشحالی یعنی لابلای اتفاقات مزخرف و بیپولیها و حقوق نگرفتنها، دوشنبهها شهرزاد ببینی، از فضای گندیدهی شهر دور شی...
هیچوقت شنبه مرخصی نگیرین، یکشنبهتون خراب میشه. چهارشنبه مرخصی بگیرین که همون شنبه خراب بمونه ایشالا!
وقتی یک نفر در بیست سالگی، به خاطر یک تصادف لعنتی معلول میشه، خیلی سخته بخواهد به زندگی برگرده؛ اگر همین آدم هفت سال بعد طلای المپیک بگیره، به نظرم یه معجزه است. زهرا نعمتی به نظرم نماد موفقیت هم معلولان، هم ورزشکاران عادی، هم زنان و هم همه مردم ایرانه. باید بیشتر از اینها قدرش رو بدونیم. از اینکه بانوی اردیبهشتی اهل کرمان پرچمدار کاروان ورزش ایران توی المپیک انتخاب شده، خیلی خوشحالم... امیدوارم با دو تا طلای المپیک و پارالمپیک ۲۰۱۶ ویترین موفقیت هاش رو تکمیل کنه.
اول بهمن همیشه برام یه جور آغاز تقویم جدید زندگی بوده... امروز هم خوب بود، نوید روزهای خوبی میداد و به نظر میرسه از شر دی ماه لعنتی راحت شدیم. پیش به سوی یه روز خوب و حتی روزهای خوب...
- میم صاد
-
پنجشنبه ۱ بهمن ۹۴
خیلی هم مهم نیست که در کهکشان بالا کدام است و پایین کدام. مهم این است که وقتی مت دیمن روی مریخ تنها مانده، تصاویری که از او به زمین میرسد از دید یک ناظریست که بالاست، خیلی هم بالاست. شما خیال کن که یک خدایی آنبالا دارد بشر را نظاره میکند. بشر تک و تنها، بعد از هبوط. که چهطور آرامآرام همهچیز را از نو شروع میکند. حیات چندصدروزهی مت دیمن روی مریخ شبیه به فشردهای از تاریخ تمدن بشریت است. ارجاعهایی به دوران کشاورزی و اختراع خط و ارتباط (با خدا). برای ماها که از دوران پارینهسنگی ارتباطات دیجیتال آمدهایم، از پیشااینترنت و بیبیاسهایی که در آغاز بود و فقط کلمه بود، آن لحظهای که ارتباط مت دیمن و زمین برقرار شد و کلمات رفت و آمد خیالمان راحت شد که دیگر همهچیز ممکن است. خیالمان راحت شد که چون بلد بودیم چطور میتوان زنده ماند و دوام آورد حتا با آن حجم تنهایی، وقتی یک خط ارتباطیای هست با آدم/آدمهایی میلیونها کیلومتر آنطرفتر.
از سرهرمس مارانا
- میم صاد
-
چهارشنبه ۳۰ دی ۹۴
یه درس مزخرف زورچپونی گذاشتن واسمون به اسم آرشیو! کلا نرفتم امتحان بدم... صفر واحد بود و بذار اونقدر صفر بهم بدن که صفر دونیشون پاره شه. لعنت به این دانشگاه کوفتی...
- میم صاد
-
چهارشنبه ۳۰ دی ۹۴
بزرگترین شوخی تقویم کشور روز هوای پاک ه که فک کنم در 50 سال گذشته کلاً در چنین روزی هیچوقت هوا پاک نبوده و همیشه دی ماه، روزهای وارونگی و آلودگی بوده...