میم صاد آنلاین

خوش‌حالی نامه

شماره اول فصلنامه خوشحالی منتشر شده؛ با جلد استاد شجریان! جذابه... بخرید و بخوانید و خواندنش را به دوستان تان توصیه کنید...

لعنت به دی

نمی دونم چرا ولی ماه دی رو دوست ندارم؛ ازش متنفرم حتی! احساس می کنم هر چی اتفاق مزخرفه توی دی میفته و روزها تلخ تر، سردتر و سیاه سفیدتر میشن. کاش این دو روز لعنتی هم بگذره... مرسی؛ اه!

پسا برجام

به دوران نوین زندگی، به دوره پسابرجام خوش آمدید. تلاش کنید امیدوار باشید و امیدوار بمانید...

پرسونا

من کلا به کار گروهی علاقه دارم و در وبلاگ‌نویسی چه کاری بهتر از وبلاگ گروهی؟ تازگی‌ها به جمع پرسونا پیوستم؛ توصیه می کنم مطالبش رو بخونین و به دیگران توصیه‌ش کنین... آدرس: http://personaa.ir :)

فن مذاکره

با توجه به پیروزی مذاکره بر جنگ؛ خواستم بگم من هم امروز با مذاکره غیبت های غیرموجه ترم گذشته رو حذف کردم! باشد که شما هم فنون مذاکره را فراگیرید!

توییتر

دوباره برگشتم توییتر؛ البته نه اینکه اینجا ننویسم اما دوست دارم اونجا هم باشم و توی دل جامعه توییتری کشور نفس بکشم!

اولین گیاه زندگی

دیروز توی مرکز تبادل کتاب، همونجا که اولین بار رضا امیرخانی رو دیدیم؛ از گلخونه‌شون گلدون کوچولو خریدیم؛ گلدونی که اولین گیاه تاریخ زندگیمه و اصلا نمی دونم بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم یا نه؛ راستش من به طور کلی با گیاهان و حیوانات هیچ رقمه ارتباط برقرار نمی کنم...

رضا امیرخانی

اولین بار بود رضا امیرخانی رو می دیدم؛ خیلی دوستش داشتم. بچه باحالی بود. مهم ترین چیزی هم که باعث شد دوستش داشته باشم، صداقتش بود؛ چیزی که بین ستاره های ما کمتر دیده میشه؛ چه ستاره های نویسنده ی اهل کتاب چه ستاره های بادکنکی سینما و تلویزیون!

لوس‌بازی

میخوام از کرمان‌موتور یه ماشین J5 بخرم، یه دونه هم گوشی J5 سامسونگ بخرم! بعد منتظر بشینم بقیه وسایل زندگی مدل J5 شون بیاد!

مگه میشه؟ مگه ذاریم؟

من نمی‌دونم آدم چطوری می‌تونه هی همش گوشیش رو توی خونه جا بذاره؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟

پیروزی بزرگ

بالاخره بعد از یک سال و سه ماه، با صرف هزینه‌ای بالغ بر یک میلیون تومان برای فقط 60 تا 70 گیگ اینترنت، موفق شدم اینترنت خونه رو از چنگال شرکت مخابرات استان تهران خارج کنم! این پیروزی بزرگ رو به خودم و همه دل‌سوختگان اینترنت مخابرات، تبریک عرض می‌کنم! میریم واسه های‌وب...

ضد پیشنهاد: کارول نبینید!

لیست نامزدهای بهترین فیلم جوایز معتبر رو که نگاه می‌کنیم، همه میگن «کارول» شانس اول همه جوایزه؛ از اسکار تا گلدن‌گلوب... آی‌ام‌دی‌بی بالایی داره و منتقدان هم نمره خیلی بالایی بهش دادن؛ اما بر خلاف تصور اصلا فیلم خوبی نیست؛ اصلا منظورم بازی‌ها و کارگردانی و موسیقی و... نیست! واقعا دیدن یک فیلم همجنسگرایانه حتی اگر در بهترین شرایط هم ساخته شده باشه، برای منِ مخاطبِ شرقی اصلا قابل قبول نیست. پس اگر با دیدن صحنه‌های مهوع همجنسگرایانه فیلم‌ها حالتون بد میشه، کارول رو اصلا نبینید.

فقط ما خوبیم

بعضی‌ها هم هستند که خیلی خوبند؛ نه نژادپرستند، نه احمق و کودن و ابله، نه فریب‌خورده، نه دزد، نه ساده‌لوح، نه بی‌سواد، نه خودفروخته، نه عقده‌ای، نه عقب‌افتاده، نه منفعت طلب، نه شارلاتان، نه ضد زن، نه ضد مرد، نه دروغگو. حالا کارشان چیست این مظاهر پاکی و درستی، این الماس‌های بی‌بدیل عالم؟ در لاهه درگیر قضاوتند؟ بازرسان پاک‌دست سازمان ملل یا نهادهای نظارتی‌اند؟ نه، فقط فحاش‌اند، در همین فیس‌بوک خودمان، منتظر یک بهانه و اتفاق‌ برای کوبیدن آدم‌های دور و برشان، تحقیر و لجن‌مال کردن هرچه و هرکه در ایران است و با ایران و فرهنگ و عرف حاکم بر آن مرتبط است. از این خدایان اخلاق، خدایان شعور، خدایان دانش، خدایان فحاش، نجات‌مان بده خدای بزرگ! | از وبلاگ پدرام رضایی زاده

بازگشته ۲۰۱۵

اگر دنبال یک فیلم جذاب غیرآپارتمانی هستین که کارگردان برنده اسکار سال گذشته باشه، جکِ تایتانیک «لئوناردو دی کاپریو» توش بازی کرده باشه، درباره فرهنگ آمریکایی-سرخپوستی هم باشه و درس زندگی هم بده؛ و البته پر از صحنه های خون و خونریزی هم باشه... فیلم «بازگشته» الخاندرو ایناریتو رو بهتون پیشنهاد می کنم. 
توصیه شماره یک: فقط یه کم طولانیه و شاید مجبور باشید وسطش آنتراکت بدین به خودتون!
توصیه شماره دو: ضمن اینکه همزمان با دیدنش هم ترجیحاً چیزی نخورین؛

سوگواره عمار

امروز شبکه خبر پدر ما و مخاطبان اندکش رو درآورد با جشنواره عمار! بی خیال دیگه، بسه، اوکی!

ضد پیشنهاد: بهمن را نبینید!

به حرمت نام «نسیم مرعشی» به عنوان فیلمنامه نویس فیلم بهمن، دیشب در اوج خواب آلودگی در پردیس کوروش، فیلم را دیدیم. غیر از بازی هنرمندانه فاطمه معتمد آریا، واقعا فیلم چیزی نداشت... یک تلاش ناموفق برای «بی خوابی» که هنرمندانه ترش رو جناب نولان دوازده سال قبل انجامش داده بود.

خوش حالی

یک دوست خوب، یک کار خوبی رو شروع کرده که امروز، حاصل یکسال زحماتش رو دیدم و امیدوارم موفق باشه...

آگهی فروش آگهی رسانه میلی

رپرتاز آگهی آقای سرپرست

بعضی از مراسم و رویدادهایی که می‌ریم صرفا رپورتاژ یا رپرتاژ آگهی بنده‌های خداییه که فکر می‌کنن با تعریف الکی از خودشون می‌تونن موندگار بشن! نه عزیزم؛ باید کار کنی و مهم‌تر از کار، فکر خلاق داشته باشی. با خلاق خلاق گفتن کسی خلاق نشده... بله!

روزنوشت

اینجا تقریباً داره تبدیل میشه به روزنوشت. چیزهایی که باید توی شبکه‌های اجتماعی منتشر بشن اما به خاطر محدودیت های دسترسی، توی گلوی من می‌مونن و به عقده تبدیل میشن! دارم تلاش می‌کنم عقده گشایی کنم اگر «بیان» هم باهام راه بیاد.

فیلم بندباز ۲۰۱۵

یکی از گیرهای اساسی ما توی فیلمسازی ایران، عدم توجه به داستان‌های واقعیه. کاش یاد بگیریم مثل غربیها که روایت‌های واقعی رو به زیبایی فیلم می‌کنن، از حوادث و روزنامه‌ها بیشتر استفاده کنیم...

فیلم د والک The Walk محصول سال 2015 رو دیدیم؛ عالی بود... آخرِ استرس و بسیار جذاب. توصیه می‌شود برای حال خوب شدن، حتما ببینید. احتمالا هم از تلویزیون به راحتی پخش بشه، مورد منشوری نداشت.

های وب

امروز با کمک طرح قشفشه های‌وب و یک سایت دانلود فیلم، مهم‌ترین قیلم‌های سال رو دانلود کردم... یه خرده دیگه اینترنت ارزون و راه‌دست‌تر بشه، دیگه آنتن تلویزیون ملی رو از پشت‌بوم پرت می‌کنم پایین و از اینترنت، تک‌وتوک برنامه‌های خوبش رو دنبال می‌کنم.

مزایده تلویزیون ملی ایران

گزارش‌ها از تصمیم سازمان صدا و سیما به واگذاری امور تبلیغات تمام شبکه‌های تلویزیونی٬ رادیویی و استانی خود به دو تا سه آژانس تبلیغاتی از طریق مزایده حکایت دارد. پایه این مزایده حدود دو هزار و ۶۰۰ میلیون تومان تعیین شده و برنده آن امکان پخش ٢٢ میلیون ثانیه آگهی تلویزیونی و ١٠ میلیون ثانیه آگهی رادیویی خواهد داشت.

با این تفاسیر با دو هزار و ششصد میلیارد تومان می توانید تلویزیون ملی ایران را بخرید و در سال اندازه دویست و پنجاه روز کامل، آگهی پخش کنید.

حق‌ال!

اولین حق التحریر همشهری داستان رو واریز کردن؛ درسته رقمش بامزه‌ست اما اینکه آدم توی لیست پرداختی‌ها باشی، خودش اتفاق مثبتی‌ه.

مراقب باشید!

محمد سعیدی٬ امام جمعه قم گفته «فتنه از آدمکشی بالا‌تر است؛ باید با فتنه‌گران برخورد کرد و آن‌ها را کشت.»

افراط و تفریط

بعضی روزها دو فیلم خارجی و یک فیلم ایرانی و یک تئاتر یا فیلم تئاتر می‌بینیم؛ بعضی وقتها هم در طی یک هفته، همان یک قسمت سریال شهرزاد رو هم نمیرسیم ببینیم. این هم مزیته و هم...

حکمتانه «همشهری»

فقط خداست که می‌شود با دهان بسته صدایش کرد. می‌شود با پای شکسته هم به سراغش رفت.تنهاکسی است که وقتی همه رفتند می‌ماند. وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می‌شود و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می‌گیرد نه با تنبیه کردن!

به سبک مدرسان شریف!

کی؟ سیروس الوند! مهمون سینمای ایران؟ سیروس الوند! مهمون هفت؟ سیروس الوند؟ کجا؟ سیروس الوند؟ چرا؟ سیروس الوند!

شغل: مدرس روزنامه‌نگاری آنلاین

یک تجربه خوب؛ اولین بار روزنامه‌نگاری آنلاین تدریس کردم! اتفاق خوبی بود و خیلی حالم رو خوب کرد. کمتر از 24 ساعت، یه اتفاق خوب دیگه پکیج شادی ربیع الاول رو تکمیل کرد. خدایا شکرت...

خبر آمد خبری در راه است

بعضی روزها هم هستن که امیدوار کننده‌ن؛ امید به زندگی رو افزایش میدن و حال آدم رو خوب میکنن. بعضی خبرها، حتی اگر اتفاق نیفتن، خوندشون خوبه!

شهر من بخند...

شهر من از شمال با کوه ها می رقصد/ از جنوب با کولی ها/ شهر من از شمال با خاطره هایش می خوابد/ از جنوب با رویاها/ قصه ای ست این شهر/ رازهای سربسته ای ست هر بار/ روزها از خواب ها، بیدارها سرشار/ شب تا روز بیدار/ شهر من شهروندی پر از ماشین و سیمان است هر روز/ شهر منم هم عاشقی با چشم گریان است هر شب/ شهر من را مردمش حرف نشنیدند و پند/ شهر من را کودکی در چهارراهی کرده بند/ شهر من ... بخند!

شهر من صد قصه از عشق پنهان کرده است/ شهر من صد شعر از درد بر جان کرده است/ شهر من را سوزِ ساز مردمانش برده هوش/ از دِلش آوازهای، عاشقان آید به گوش/ شهر من با شب حدیثِ راهِ پر خون می کند/ کوچه کوچه قصه های عشقِ مجنون می کند/ شهر من داستانِ قهرمان هایش به یادش مانده است/ شهر من آوازهایی بی صدا در سوگِ مردم خوانده است/ شهر من ... بخند!

ویکتوریا

بعد از هفده هجده ساعت، هنوز درگیر فیلم «ویکتوریا»م. یک فیلم جذاب، هیجان انگیز، کاملاً سینمایی و دوست داشتنی که به صورت سکانس پلان فیلمبرداری شده و به نظرم شاهکار سال گذشته است. درباره این فیلم توی دوربرگردون خواهم نوشت.

تا حالا دیوونه شدی؟

تا حالا دیوونه شدی؟ من دارم میشم... بیا ازم یاد بگیر.

سو تفاهم

انگار اشتباهی‌ام!

دایورت

اختلاف همیشه از جایی شروع می‌شه که یک طرف، یک مسئله خیلی مهم رو به قوزک پاش دایورت می‌کنه. بعد از این اتفاق، طرف مقابل هی منتظر یه نشونه، یه اتفاق، یه حرکت می‌مونه تا ببینه اشتباه تصور می‌کرده یا نه! یه مدت که گذشت و مطمئن شد که اصلاً برای طرف اول، از اول هم بود و نبودش اهمیت نداشته و طرف، بی‌خیال‌تر از این حرف‌هاست و وقتی فهمید قوه دایورتینگ فعال‌تر از این حرف‌هاست؛ اون موقع دیگه همون نخ نصفه و نیمه هم سست می‌شه و رابطه، پاره میشه و دوباره برگردوندن آدم‌ها توی این موقعیت، اصلا کاری راحتی نیست.
پی‌نوشت: البته نه فقط در روابط عشقی؛ که این مسئله، در روابط کاری برای من بیشتر اتفاق افتاده و صادق‌تره.

تهران؛ چه تلخ و بی‌حوصله

متاسفانه این روزها تهران سیاه و سفیدتر، نه؛ سیاه‌تر میشه. سیاه و تلخ و بی‌حوصله و دوست‌نداشتنی...

بیماری موبایل‌ها را جدی بگیریم!

موبایلم ام‌اس گرفته. داره یکی‌یکی اجزای بدنش از کار میفته. خسته‌ست. حوصله‌ی کانتکت‌ها رو نداره. میسد‌کال‌ها رو نمی‌ذاره رو میز. چشم دوربین‌ش ضعیف شده. فوکوس نمی‌کنه. به‌نظرم تمایلی به موبایل‌بودن نداره دیگه. مایل نیست کلا. یه وقتایی وسط مکالمه می‌ذاره می‌ره، بی‌که! به‌نظرم‌تر یه جورایی تصمیم گرفته زیرسیگاری شه، یا بوک-هولدر. یه شغلی که تعامل نداشته باشه توش. بشینه ساعت‌ها، ساکت و بی‌حرف، بی‌که، کلا. سو؟ هیچی، همین. قرار نیست از این دو خط نوشته نتیجه‌گیری خاصی کنم. صرفا یه آدمی/یه چیزی که دوسش دارم، داره جلوی چشمم تحلیل می‌ره، یواش‌یواش و مدام. همین.

نظارت؟ شیب؟ بام؟

دعوای بزرگان مملکت سر نظارت کردن یا نکردن هم برای خودش سوژه بامزه ایه؛ یعنی تا این حد سر بدیهی ترین اصول قانون اساسی اختلاف نظر وجود داره! دیگه بحث بر سر اصل 37 رو که اصلا حرفشو نزن...

دو میلیون و صد هزار نفر...

فالوئرهای سحر قریشی با تمام ندانسته ها و بی سوادی، بیشتر از دو میلیون نفره. تلخ نیست؟!

لوازم مورد نیاز برای نفوذ مشخص شد!

سازمان توسعه تجارت ایران با صدور بخشنامه‌ای ممنوعیت واردات ۲۲۷ کالا از آمریکا به ایران، شامل انواع آدامس، سیگار برگ، نان، پرده، خمیر و نخ دندان، آب معدنی، آب گازدار، پشت دری، پاکت، کاغذ توالت، مجسمه، رومیزی، دستمال سفره، لباس و متعلقات آن، پوشه و دفترچه مشق، انواع باطری، سینمای خانگی، درب باز کن، نوار کاست تصویری، انواع CDو DVD، انواع لامپ مبل، میز بیلیارد، صنایع دستی، کارت‌های بازی و بامبو؛ اشیاء جشن کریسمس، توپ بدمینتون، اشیاع دست ساز از استخوان، بامبو یا نخل رونده، انواع مداد و لوازم‌التحریر، تمبر، تابلو نقاشی و متعلقات، اشیاءکلکسیونی، اشیاء عتیقه، فرآوده‌های آرایش ناخن و اصلاح صورت، انواع چای، سس، سرکه، شامپو و نمک و... را اعلام کرد.

ماموریت غیرممکن

دیدن این فیلم رو به هیچکس پیشنهاد نمی کنم؛ صبر کنید تیکه هاش رو شبکه نسیم روزهای عزاداری پخش خواهد کرد!

همون بهتر که ممنوعش کنن...

می خواستم بلیط کنسرت بگیرم؛ دیدم کنسرت مجید خراطها هم ۱۱۰ هزار تومانه، کنسرت حسین علیزاده هم! بی خیال شدم، سایت رو محکم بستم!

شخصیت‌شناسی حافظ!

صحبت‌های زیادی در مورد رابطه هنر هنرمند، با شخصیت خودش وجود دارد. برخی رفتارهای شخصی و اجتماعی هنرمند را دست‌مایه قضاوت هنر او می‌دانند و گروه دیگر این دو را از هم تفکیک می‌کنند. جناب ابراهیم گلستان، از زمره گروه دوم است. ایشان اعتقاد دارد ممکن است هنرمندی رفتارهای شخصی ناموجهی انجام دهد، اما در عین حال هم‌چنان هنری دل‌نشین و قابل تامل داشته باشد. مثال خودش را هم از «قاآنی» می‌آورد. شاعری که در مدح «امیرکبیر» شعری سرود و با قاطعیت امیر از دربار اخراج شد تا مدیحه‌سرایان گرد صدراعظم کشور جمع نشوند. قطعا تصمیم سیاسی امیرکبیر ستودنی است اما به روایت جناب گلستان این نمی‌تواند مانع از اعتراف ما به زیبایی‌های هنری شعر قاآنی باشد.

در ادامه، جناب گلستان، با همان زبان تند و تیز و صریح خود به شیوه‌ای منظور خود را توضیح می‌دهد که خالی از لطف نیست و به نظرم با کدهای ویژه‌ای که می‌دهد برای همیشه در ذهن خواننده ثبت و ضبط می‌شود:

«... هر شاعری وقتی می‌رود مستراح چه می‌کنه؟ می‌گوزه! حافظ که همش تکان نمی‌خورده، تنبل بوده، شراب می‌خورده، سبزی‌خور بوده، حتما سبزی هم به کمک کود کشت می‌شده؛ در نتیجه کرم هم شاید داشته. دندانش هم مسواک نبوده که مسواک بکنه، متعفن هم بوده. لثه‌هایش هم خراب بوده، خب، این شعرها را نگفته؟ هرکسی یک عیبی دارد دیگر. تو آن چیزی که به عنوان نمونه یک چیز خوب، خمیردندان کولینوس یا خمیردندان نمی‌دانم فلان را به کار می‌برد تو نمی‌توانی عکس حافظ را بگذاری برای آن؛ ولی به عنوان کسی که شعر گفته حافظ است. عوض در هم کردن دقت بکنید به حرفی که واقعا زده شده...».

از روزگار رفته، چهره به چهره با ابراهیم گلستان، یک گفت و گو از حسن فیاد، نشر ثالث، ص۸۴

منبع یادداشت: آرمان امیری در وبلاگ مجمع دیوانگان

روز موش خرما

یه روز هم دوست دارم پاشم، ببینم عین دیروزه؛ مثل فیلم روز موش خرما! هی تا شب هر کاری دلم می خواد بکنم و بعد صبح فردا، دوباره همین امروز باشه.

عِند شفافیت

جایی خوندم که توی اپلیکیشن imo یه قابلیتی هست که بدون زدن دکمه ارسال، هر چی تایپ میشه رو به طرف مقابل نشون میده... این یعنی نهایتِ شفافیت در رفتار! کاش تلگرام و جی تاک هم این قابلیت رو اضافه کنن...

پله پله تا...

کاش آدم‌ها رو به حدی برنجونیم که بتونیم برشون گردونیم.

کابوس برفی

هر وقت هوا سرد میشه و سرما توی وجودم میره، هر وقت برف میاد و روی ترکیب برف و یخ راه میرم، یاد روزهای تلخ سربازی توی اراک میفتم؛ که چقدر از برف متنفر شده بودیم و....

داستان نویسی برای احمق‌ها

این روزها دوباره رفتم سراغ کتاب «داستان نویسی فور دامیز!» یا همون داستان نویسی برای احمق‌ها و دوباره انگیزه پیدا کردم برای نوشتن؛ توصیه می کنم اگر قصد نوشتن دارید، حتما این کتاب رو بخونین و از راهنمایی هاش استفاده کنین. من از طرف رندی (نویسنده کتاب) قول میدم کتاب اول تون اگر طبق اصول این کتاب نوشته بشه، حتما جوایز رمان نویسی کشور رو درو خواهد کرد.

ضد تغییر

آدم دوست داره زندگیش روی روال عادی باشه و بیشترین مقاومت رو در مقابل تغییر انجام میده؛ اما به نظرم تغییر خوبه، حتی اگه لزوماً در جهت پیشرفت و آرامش نباشه...

مکتب حدادعادلیسم

مى خواى وکیل شى؟! حدادعادل
تاریخ فلسفه چى بخونم؟! حدادعادل
تحلیلاى سایکوانلکتیکال رو کى یادم بده؟! حدادعادل
چى؟! حدادعادل
کى؟! حدادعادل

پی‌نوشت: ثبت‌نام دانش‌آموران متقاضی رشته علوم‌انسانی فقط در مدارس فرهنگ تهران زیرنظر غلامعلی حدادعادل انجام خواهد شد.

مثلا روز دانشجو

سال‌هایی که دانشجو نبودم بیشتر از این دو سالی که توی دانشگاه صداوسیما دانشجو هستم، روز دانشجو برام معنی داشت. میگن مشت نمونه خرواره؛ وضعیت این دانشگاه، کاملاً نشون‌دهنده اوضاع رسانه میلی‌ه.

از ریل خارج شدگی

بعضی وقت‌ها هم هست، قطار زندگی از ریل خارج میشه؛ انگار ایستگاه آخره و باید خط عوض کرد. یه خرده سر و صدا داره، یه خرده تکون تکون داره، ولی دوباره بیفته روی ریل، همه چیش درست میشه.

توصیه امام علی(ع) به روزنامه‌نگاران

هفته پیش توی آسانسور سازمان و این هفته روی بیلبوردهای شهری، از حضرت علی(ع) حدیث دیدم که «وعده‌ای نده که به آن نمی‌توانی وفا کنی» به خودم گفتم اگر روزنامه‌نگار جماعت همین یه قلم رو رعایت کنه، نصف مشکلات این حوزه حل میشه.»

پی‌نوشت: البته همین مسئله در خصوص مدیران مسئول و پرداخت حقوق‌ها هم مصداق داره!

گفتگوی چرخنده با میزان

از آنجلینا جولی مثال زدم که به افغانستان رفته تا به انسان‌های ضعیف کمک کند که به احترام آن‌ها نه آرایش دارد و نه بی حجاب است بعد یه پسری از دور به من گفت نکنه که آنجلینا جولی ایران تویی؟! من هم در جواب گفتم نه مادرتان است.

جو گرفتگی

ربطی نداره که بعضی نوشته‌های تلخ رو بعد از دیدن بعضی فیلم‌های تلخ نوشتم. مثل همین یادداشت دیشب که بعد از قسمت هفتم «سریال شهرزاد» نوشتم یا اون داستان منتشر نشده که بعد از دیدن «مرثیه‌ای برای یک رویا» نوشتم یا چیزی که بعد از «انتهای خیابان هشتم» توی ذهنم نوشتم و هیچ‌وقت جرئت نکردم روی کاغذ بیارم. همه‌ی اینها از روی جوگرفتگی بوده و به نظرم ارزش مادی نداره، اما ارزش معنوی‌شون اونقدری هست که نتونم به راحتی ازشون بگذرم. به نظرم البته ماندگارترین ترانه‌ها و شعر شاعرها هم توی حالت «جوگرفتگی» و وقتی تحت‌تاثیر یک اثر هنری خیلی غمگین بودن، به وجود اومده! فقط خیلی دوست دارم بدونم علیرضا قربانی، این آواز کوتاه «مرغ آمین» رو توی چه حالی خونده؟ هر جور خونده، بدجور منو تحت تاثیر قرار داده و به اوج «جوگرفتندگی» رسونده..

مرغ آمین

مرغ آمین درد آلودی است کآواره بمانده | رفته تا آنسوی ِاین بیداد خانه | باز گشته رغبتش دگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه | نوبت روز گشایش را | در پی چاره بمانده

از مظنونین همیشگی

می‌گفت: به خدا اعتقاد ندارم، ولی ازش می‌ترسم.

تصویری جالب از نماینده ارومیه در مجلس نهم

نادر قاضی پور

از شهرزاد

صبح میشه این شب، وا میشه این در...

بدون شرح

محل فرود بالگرد حامل رهبری در دوران ریاست جمهوری وی در منطقه عشایری دریلای گچساران گلباران شد.

جمعه چقدر زود دیر می‌شود

مشکل جمعه‌ها اینه که دیر شروع میشه و زود تموم میشه!

وقت واژه‌ها را نگیریم

می‌گفت قیصر امین‌پور جمله معروفی داشت؛ بعضی از نویسنده‌ها و شاعرها «وقت واژه‌ها» رو می‌گیرن. منظورش این بود کوتاه بنویسید دیگه بابا!

دوره‌ی گذار

داریم بالاخره بعد از یکسال شکنجه، از چنگال اینترنت مخابرات (که جز دزدی ازش چیزی ندیدیم!) رهایی پیدا می‌کنیم. درود بر روح موسس 4G که ما را از شر ADSL راحت کرد. این اولین نوشته با اینترنت مودم همراه سیم کارت آخرین نسل ایرانسل است. #تبلیغ

دوست سازی

دقت کردین که تو فارسی از عبارت (پیدا کردن دوست) استفاده می‌کنیم در حالی که تو انگلیسی از (Make friend) این یعنی ما فقط دنبال یه آدم پرفکت هستیم که بیاد با ما دوست بشه، در حالی که تو فرهنگ اونا باید یه دوست رو بسازی. یعنی وقت بذاری براش، درکش کنی، کمکش کنی، بهترین کاری که می‌تونی براش انجام بدی، تا اونجوری که تو شازده کوچولو گفته شده، اهلیش کنی. / منبع: دیازپام

پوتین Feat فیلم‌فارسی

پوتین زده تو کار فیلم فارسی دیروز گفت ما به ایران از پشت خنجر نمی زنیم، امروز هم گفته ترکیه از پشت به ما خنجر زد!

زرنگ بازی

از آدم‌هایی که احساس می‌کنن خیلی زرنگن حالم به هم می‌خوره. تفکر اینها رو باید ریشه‌یابی کرده و اصلاح نژادشون کنیم.

رانندگی خانم‌ها

به بعضی از خانوما هم باید گفت: حالا افسر گواهینامه داد، تو چرا قبول کردی؟!

مزخرف‌ترین دانشگاه دنیا

توی عمرم مجموعه آموزشی به مزخرفی دانشگاه «ص و س» ندیدم! دانشگاه پیام‌نور پرن که من اونجا مهندس شدم(!) از اینجا امکاناتش بیشتره. حالا باید درباره‌ش مفصل‌تر بنویسم.

کمدی فرهنگی

دستشویی سازمان رو درب ضدسرقت گذاشتن؛ بعد قفلش خراب شده بود، هر کی می رفت، گیر می کرد! من دیگه حرفی ندارم...

از ستون پوریا عالمی در شرق

رفتم و داستانی نوشتم که آقایی کل روز نشسته پای تلویزیون و در مسابقات تلویزیونی شرکت می‌کند و هی ساعت دیواری برنده می‌شود و در نهایت به‌عنوان کارآفرین برتر و بعد چهره ماندگار ازش تقدیر می‌کنند. داستان پذیرفته شد و مجوز گرفت. آقاهه گفت طرح جلد کو؟ مجوز گرفتی؟ گفتم نه. گفت بدو بگیر و بیا. عنوان کتاب را هم گذاشته بود مردی که ساعت دیواری شد. عنوان را حذف کردند و گذاشتند جوان موفق ایرانی چطور باعث افتخار خود، خانواده، مردم و تلویزیونش شد؟

در مدح جایزه جلال

میگن کم شده اما هر چقدر هم از صد میلیون تومنی که پارسال به برگزیده‌های جایزه جلال دادن کم کنن، باز هم خیلیه؛ حداقل واسه یه نویسنده خیلی زیاده. دارم فکر می‌کنم اگر کتاب نوشتم، کاندید شم هم عالیه!

نشریه روشن؛ ویژه‌نامه رسانه میلی

خیلی جسارت می‌خواد توی فضای سنگین فعلی، همچین جلدی! دم روزبه کریمی و رفقاش درد نکنه. این شماره هفته‌نامه روشن رو از دست ندین؛ پرونده خوبی درباره رسانه میلی رفته؛ خوندنش به همه توصیه میشه!

هفته نامه روشن

سوتفاهم اثر آلبر کامو

توی مسیر رفت و برگشت امروز، تونستم نمایشنامه تلخ «سوتفاهم» آلبر کامو رو بخونم؛ خوب بود، جون میده واسه اقتباس سینمایی!

کار فرهنگی؛ شوخی می‌کنی؟!

من با همین سابقه نه چندان زیادم به جرئت تاکید می‌کنم هنوز مدیران ما نمی‌دونن کار فرهنگی یعنی چی؟ براشون تعریف نشده و این بزرگترین مشکل فرهنگ این مملکته.

طاقچه؛ نزدیک‌ترین کتابفروشی شهر

دیروز توی یه همایش مزخرف و بی‌خاصیت، به لطف برنامه طاقچه، کتاب «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی رو دانلود کرده، خواندم و خیلی هم لذت بردم. دم سازندگانش گرم...

فوتبال را از ما نگیرید

نوشته بود: خط قرمز ما فوتبال اروپاست! دیگه باید بریم سوریه داعش رو نابود کنیم!

دقیقا کجایی؟

آهنگ تیتراژ قسمت پنجم سریال شهرزاد با صدای چاوشی رو شنیدم؛ به قوت قبلی‌ها نبود؛ به خصوص اونجا که می‌پرسه «دقیقا کجایی؟!»

همان بهتر که برنارد مُرد

دیشب اولین تجربه کارگردانی علی سرابی در تئاتر را دیدیم؛ ناامیدکننده و پر از اشتباهات استراتژیک هنری! ارزشش رو نداشت. ضدپیشنهاد تئاترش رو دارم برای دوربرگردون می‌نویسم که مثل ما کسی پولشو دور نزیزه! تنها اتفاق خوب دیشب، دیدن دوباره اتود و خانمش بود. دو نقطه رضایت

فقر مدیر فرهنگی

به نظرم بزرگترین مشکل فعلی مملکت، فقر مدیر فرهنگیه. اتفاقی که نتیجه‌ش رو توی صداوسیما، وزارت ارشاد و سازمان متولی فرهنگ و هنر داریم می بینیم. مدیرانی که کمترین درکی نسبت به کار فرهنگی ندارن و صرفا دغدغه های شخصی شون رو به عنوان کار فرهنگی دنبال می کنن. به جای مانور دادن روی نفوذ، روی اینکه چطور توی چهل سال مدیر درست و حسابی تربیت نکردیم بحث کنیم.

ممنوع الخدمات

سخنگوی پلیس ایران اخطار داد که خودروی زنانی که هنگام رانندگی حجاب نداشته باشند برای یک هفته ضبط می شود خودروی این افراد ممنوع الخدمت شده و نمی توانند خرید و فروش کرده، عوارض پرداخت کرده و تمام نیازهای یک خودرو در طول یک سال انجام نخواهد شد.

دختران توییتری

ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﯾﮕﻪ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻓﺤﺶ ﻣﯽ ﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﮐﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭘﺴﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ!

برنارد مرده است؟!

داریم می‌ریم تئاتر «برنارد مرده است» رو ببینیم. اولین تجربه «علی سرابی» در کارگردانی که حداقل روی من تاثیر زیادی داشته و لحن حرف زدنش توی «خشکسالی و دروغ» هنوز توی ذهنم مونده. امیدوارم کار خوبی از آب درآد.

بدون اجبار و بدون سانسور!

همیشه دوست داشتم جایی باشد که در آن بدون توجه به شخصیت حقوقی و حتی حقیقی، آزادانه و بدون سانسور اتفاقانه روزمره زندگی را مکتوب کنم؛ کاری که هشت سال قبل می‌کردم! حالا اینجا دوباره بهانه‌ای برای نوشتن از اتفاقات روزانه زندگی است؛ بدون اجبار و بدون سانسور!

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان