میم صاد آنلاین

هنگِ مغزی

عنوان این نوشته عبارت معادلی هم دارد که بنا به مسائلی از ذکر آن در اینجا خودداری می‌کنم.
...
صبح که از خواب بیدار میشی، همه چیز خوبه و مثل همیشه‌ست. صبحونه می‌خوری و می‌ری سرکار و به زندگیت می‌رسی؛ یهو سر ظهر خالی می‌کنی. متوجه میشی که یه چیزی شده ولی نمی‌دونی چی. خانم‌ها شاید راحت‌تر کنار بیان با این اتفاق ولی آقایون کمی سخت‌تر می‌پذیرن. میرن توی خودشون... غمگین میشن و بی‌حوصله. اینجور مواقع پول و ارتقا شغلی و هیچ چیز دیگه نمیتونه خوشحالت کنه.
چند روزی این وضعیت مزخرف ادامه پیدا میکنه و در نهایت، خودش خود به خود خوب میشه.

مشکل هر روزِ من

بعضیام هستن صبحا یه جوری نیگات میکنن، انگار تقصیر توئه که باید برن سر کار. #بی‌قانون‌آنلاین

کابوس‌های ناتمام

چند وقته که نمی‌تونم آروم بخوابم؛ خواب‌های مزخرف و دری‌وری، کابوس‌های بی‌سروته و پراسترس... حالم خوب نیست، دعا لازمم.

بهشت

توی بهشت شبانه‌روز ۲۵ ساعته، که اون یه ساعت اضافه بتونی وبلاگ بنویسی!

درخواست

واقعاً اگر ذره‌ای، درصدی، لحظه‌ای به آینده‌ی زندگی مشترک‌تون شک دارید، فکر بچه و بچه‌دار شدن رو از سرتون بیرون کنید. نه به خاطر خودتون و دردسرهاش، فقط و فقط به خاطر آینده‌ی یه آدم که تا ابد نفرین‌تون خواهد کرد.

توییتِ روز

میگه: نمیشه بعضی از فامیل رو آن‌فامیل کرد؟!

عملیات انتحاری

بعد از نزدیک به ده سال، وبلاگ «دوربرگردون» رو طی یک عملیات انتحاری منفجر کردم و آدرس قبلی اینجا یعنی «میم‌صاد» رو جایگزین کردم. اسم اینجا رو هم گذاشتم همون چیزی که باید باشه: روزنوشت Dailynote

پی نوشت: اگر لینکی به اینجا دادین، احتمالا به طور خودکار اصلاح بشه اگر نشد ممنون میشم اصلاح کنید.

خستگی تعطیلات

نوشته بود «تعطیلات توی ایران یه جوریه که باید یه روز بعدش رو تعطیل کنن که خستگی تعطیلی‌ها از تن آدم بیرون بره.» و امروز، جمعه، بیست و سوم مهر، بعد از چهار روز تعطیلی نیاز به یک روز تعطیلی برای از تن بیرون کردن خستگی این روزها را خواستارم!

پی‌نوشت: میگه یارو گردشگر خارجی بود، ازم پرسید امروز که پنج‌شنبه ست، چرا مغازه‌هاتون تعطیله؟ گفتم چون دو روز قبلش تعطیل بود، فردا هم تعطیله! نتونست هضم کنه، نگاهم کرد و رفت توی افق محو شد.

دربست

تو علوم بهمون میگفتن سرما وجود نداره وقتی جسمی گرماشو از دست بده میگن سرد شده ولی اصلش اینه که کمتر گرمه... حال آدما هم همینطوره حال آدما بد نمیشه که... خوبیش کم میشه. الان حال من کم خوبه... خیلی کم خوبه... خیلی خیلی خیلی کم خوبه

عاشورای ما

مشکل ما جایی شروع شد که جای مظلوم و ظالم عوض شد. جایی که دیگه «دفاع مقدس» تموم شد و «حمله به مخالفان برای حفظ نظام مقدس» شروع شد...

تعطیلی ممنوع!

فروشگاه‌های اینترنتی (مجازی) ساخته شدن که هر موقع از شبانه‌روز و هر روزی که مشتری بخواد، فارغ از مشکلات فروشگاه‌های حقیقی، خرید و فروش کالا یا خدمات انجام بشه. اما اینجا توی ایران، دوستان‌مون توی دیجی‌کالا تاسوعا و عاشورا تقریباً تعطیل بودن. من مشکلی با این احترامشون به رویدادهای مذهبی ندارم، اما تعطیلی غیررسمی فروشگاه آنلاین ولو به بهانه عزاداری محرم، مثل یک جوک می‌مونه.
هر چی که هست، پنج‌شنبه صبح خرید ما به دستمون میرسه اما واقعا اگر قرار باشه دیجی‌کالا تعطیلات تعطیل باشه، بهتره که صبر کنیم و خریدمون رو بعد از تعطیلات از فروشگاه واقعی انجام بدیم... نه؟!

رمان کلاسیک بخوانیم!

انتشارات امیرکبیر، یه کار خوب کرده و ۳۰ تا رمان معروف کلاسیک رو در قالب «مجموعه خلاصه رمان‌های برجسته» جمع آوری، خلاصه نویسی، ترجمه و منتشر کرده؛ چون قطعش هم جیبی‌ه، ارزون‌تره و خریدنشون سخت نیست و از طرف دیگه خیلی راحتتر خونده میشه؛ از صبح تا شب میشه توی دو سه تا نیم ساعت، یه دونه از کتابها رو تموم کرد.
این چند روز (بعد از یکسال خاک خوردن این مجموعه توی کتابخونه) تصمیم گرفتم بخونمشون و هر شب دارم یکی‌شون رو مطالعه میکنم. واقعا خوبن... توصیه میکنم اگر حالشو دارین، این مجموعه سبک و سرحال رو بگیرید و مطالعه کنید.
لینک کتابها در سایت انتشارات امیرکبیر : اینجا

آزادیِ احساس

یه کشوری هست تمام تلاش مسئولینش این هست وقتی تیم ملیشون گل میزنه مردمشون شاد نشن باور کنین همچین جایی وجود داره...؛
از توییتر کافه

غمِ قلم

وقت‌هایی که تلخ میشم، ترجیح میدم ننویسم. حتی اگر تازه کلی پول دامین و هاست داده باشم و دستی روی ظاهر وبلاگ کشیده باشم و یک عالمه انگیزه برای نوشتن وجود داشته باشه... این مواقع بهتر میدونم که ننویسم. دوست ندارم غمِ خودم به این قلمِ نصفه و نیمه و خشک شده و درب و داغون سرایت بکنه؛ که البته کرده و میتونم بگم تا حد زیادی، دیگه قلمی برای من وجود نداره که بخوام نگرانش باشم. 
وقتی توی یک ماه، نه وبلاگ اصلی، نه اینجا، نه فیسبوک، نه توییتر، نه اینستاگرام، نه همشهری و نه هیچ جای دیگه، یک کلمه هم تولید محتوا نداری... یعنی اصلا وجود نداری. مثل رنک سایت و وبلاگ که با سایت های غیرفعال فرقی ندارن... انگار که صاحبِ این خونه‌ها مُرده و بود و نبودش فرقی نداره.
از اینِ فضای مجازی بدم میاد که وقتی یک ماه نباشی، گرد و خاکی میگیره همه جا رو و جوری فراموش میشی که انگار از اول نبودی. یه جوری پرت میشی عقب که برگشتن تقریباً ناممکن ترین کار دنیا میشه.
میخوام برگردم به دنیای مجازی اما هیچ انگیزه ای ندارم.
کاش حالم خوب زود شه...

زمان شناس

یه سگ خونه همسایه روبرویی هست که رأس ساعت هفت شب واق‌واق میکنه. نمی‌دونم دقیقا در چنین لحظه‌ای از شبانه‌روز چه اتفاقی برای میفته ولی برای ما که خیلی جالبه ایشون بدون یک دقیقه تاخیر، رأس ساعت شروع میکنن به سروصدا! دقت زمانیش از خبر ساعت هفت هم بیشتره... بعضیا باید زمان شناسی رو از ایشون یاد بگیرن!

The End

من اگه جای دبیرکل جدید سازمان ملل بودم، توی مجمع عمومی رییس جمهور همه‌ی کشورها رو جمع می‌کردم؛ قانع‌شون می‌کردم که بیاین همه با هم بچه‌دار نشیم، این جهانِ کوفتی توی صد سال تموم شه بره!

کارخانه رویاسازی

دیروز جایی بودم، سعید قطبی‌زاده منتقد معروف داشت صحبت می‌کرد؛ گفت: از وقتی که سینما به جای کارخانه رویاسازی، تبدیل به آینه واقعیت‌های جامعه شده، در حال نابودی‌ه. کاش انتظارمون رو از سینما بالا ببریم...
با اینکه قبول دارم، رویا و تخیل انتها ندارند و تا بی‌نهایت میشه با کمک سینما رویاسازی کرد؛ و با تمام احترامی که برای آقای قطبی‌زاده قائل هستم، به نظرم دوره رویاسازی تموم شده و الان مردم دوست دارن خودشون رو روی پرده سینما ببینن و به همین خاطر، امثال اصغر فرهادی شهرت جهانی پیدا کردن. کاش به جای تاسف خوردن به حال سینمای دنیا، این تغییرات رو بپذیریم...

اتحادیه ی ابلهان

می دونید چرا این همه همایش ها و رویدادها رو برگزار می کنید و آخرش نتیجه ای که می خواید حاصل نمی شه؟ چون فقط اسماشو عوض می کنید.
«اتحادیه ی ابلهان»، جان کندی تول، ترجمه ی پیمان خاکسار

عذر مشترک...

دعای سی‌و‌هشتم صحیفه سجادیه این طور شروع می‌شود: «بار خدایا! به پیشگاهت عذر خواهم در حق ستمدیده‌ای که در حضور من بر او ستم رفته و من یاری‌اش نکردم.» امام سجاد (ع) حتما می‌دانست بعضی ستم‌ها را می‌شود توجیه کرد؛ به بهانه مصلحت، به بهانه اوجب واجبات ولی باز عذر خواسته. دارد می‌گوید، بی‌قید و بند و بهانه، جای سوال و عذر دارد این فقره؛ این تنهایی ستمدیده در حضور من.
منبع: راز سر به مهر

غم

سالها پیش روزنامه ایران واسه روز ناشنوایان از بچه های کر و لال گزارش داشت؛ آرزوی یکی از بچه ها این بود «عمو پورنگ چی میگه که بچه ها این قدر می خندن؟» منبع: توییتر

یک بام و دو هوا

جالب‌ترین اتفاق دوره ریاست‌جمهوری روحانی، بخش نماز جمعه شهرهای مختلف شه! جایی که دوستانی که هشت سال جلوی تمام اتفاقات دولت‌های نهم و دهم ساکت بودن و برابر اختلاس‌ها سکوت کرده بودن... حالا راجع به دوچرخه‌سواری خانم‌ها و برگزاری کنسرت و مسابقات فوتبال(!) و کوچیک‌ترین اتفاقاتی که بهشون کمترین ارتباطی نداره، اظهارنظر میکنن.

البته مشکل من خودِ دوستان نیستن... چون توی چهار دهه‌ی گذشته تکلیف‌شون راجع به خیرخواهی‌شون مشخص شده؛ مشکل من مردمی هستن که میرن پای منبر این افراد می‌شینن و فریادهای مرگ بر همه‌ی دنیا سر میدن و منتظرن احمدی برگرده!

خدا آخر و عاقبت همه مون رو به خیر کنه...

اثاث‌کشی خر است

به نظر من، «اثاث کشی» خر است! اصلا هم مهم نیست، اثاثیه خودت رو جابجا کنی، یا محل کارت، یا دوست و آشنا و فامیل؛ تبعاتی که این اتفاق در زندگی داره، اگر بخوایم مثل برآورد خسارت بلایای طبیعی حساب کنیم، سالانه میلیاردها دلار به کشور خسارت وارد میکنه. اصلا همین که یک هفته اینترنت قطع میشه و باید دنبال یه شرکت درست و حسابی باشی که بهت اینترنت بده، خودش فاجعه انسانی‌ه!

پی نوشت: خدا کسی رو توی محل کارش بی‌اینترنت نکنه!

ماه مهر

امسال، بعد از بیست سال، اولین مهری‌ه که با شروع پاییز، دغدغه رفتن سر کلاس ندارم. از مهر 75 و اولین روز مدرسه تا مهر 86 و اولین روز دانشگاه تا همین پارسال، همیشه اول مهر یه استرس توی دلم ایجاد می‌کرد که دوستش نداشتم. و امسال به جای اون استرس، یه غمی توی دلمه که باز هم دوستش ندارم...

آغاز سال تحصیلی‌تون مبارک...
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان