میم صاد آنلاین

وقتی خدا شوخیش می‌گیره

وسط جارو کشیدن، جاروبرقی می‌خوره به لبه‌ی تخت، چپه میشه و صداش در یه بازه‌ی ده ثانیه‌ای به سکوت می‌رسه. وسط چک کردن اینستاگرام، گوشی خاموش میشه و هر چی تلاش می‌کنی، روشن نمیشه. 

قیمت اولی به جای یه میلیون تومنِِ پارسال، رفته بالای دو میلیون تومن و قیمت دومی به جای دو میلیونِ پارسال رفته بالای پنج میلیون تومن.

و هر دو سوختن؛ که یعنی یا هفتاد درصد قیمتش، هزینه تعمیرش کن یا به زباله‌دان تاریخ بنداز و یه دونه نو تهیه کن. 

زمان؟ دو روز مونده به اول ماه بعد و دریافت حقوق! حقوقی که قرار بود بالای نود درصدش بره برای قرض‌ها که بعد از یکسال، سرِ آروم روی بالش بذاری.

راه‌حل؟! انقلاب! کی بریزیم بیرون؟! :))

تلخ‌تر از بیماری؟!

این جمله که میخوام بگم شاید با اخلاق و اینها سازگاری نداشته باشه؛ اما از دیشب که گوشیم به کما رفته و هیچ واکنشی به زدن دکمه‌ها و وصل کردن شارژر و گرفتن همزمان دکمه‌ها و... نداره، خیلی ناراحتم. مثل ناراحتی برای بیماری که روی تخت افتاده و امیدی بهش نیست. (دقیقاً به همون شدت!) گوشیم، علاوه بر محرم اسرار بودن، بچه‌م بود... بدون اون احساس خوبی نداشتم و به یاد ندارم بیشتر از یکی دو ساعت همراهم نبوده باشه.

لعنت به این وابستگی‌های مجازی و لعنت به تمام برنامه‌هایی که باعث خراب شدن گوشی‌ها میشن!

با پارادوکس‌ترین حالتِ زندگی چه کنم

توی چند هفته منتهی به الان که دارم اینارو می‌نویسم، شلوغ‌ترین، گرم‌ترین، بی‌پول‌ترین، سخت‌ترین و شیرتوشیرترین روزهای چندسال اخیر زندگیم رو تجربه کردم. روزهایی که همزمان با برنامه «ویدیوچک» که هرهفته از شبکه ورزش و تازگیا سه پخش میشه؛ و همزمان با برنامه «طبیب» که هر روز زنده از شبکه سه پخش میشه، برنامه #کاملا_دخترونه رو هم شروع کردیم که همزمانیِ این سه تا، باعث شد یه جوری قطار زندگیمون از ریل خارج شه که تغییر ساعت کاریِ محیا اینا از هشت به شیش صبح، اینطور زندگی‌مون رو از حالت طبیعی خارج نکرده بود. (چه جمله‌ی سختی شد!)

فقط خواستم بگم زنده‌ام و نفس می‌کشم. یا بهتر بگم، زنده‌یم و نفس می‌کشیم. این روزها محیا هم علاوه بر کارِ خودش، خیلی داره بهمون کمک می‌کنه. تنها مشکل‌مون غیرِ کم‌شدنِ ارزشِ حقوق‌مون و لمسِ این کاهش ارزش در فروشگاه(!)، ساعت خواب و بیداری‌ه؛ از آلارمِ ساعت شش صبح زندگی شروع میشه و تا ساعت ده شب که دفتریم، زندگی کاری ادامه داره. شب هم دو ساعت فرصت می‌مونه برای دیدن تلویزیون و شام خوردن و استراحت؛ و بعد خوابیدن، با استرسِ اینکه صبح خواب نمونیم!

نمی‌دونم از شلوغیش خوشحال باشم که فرصتِ حرص‌خوردن از اتفاقات سیاسی اجتماعی رو ندارم یا ناراحت باشم که رزوها و هفته‌ها داره می‌گذره و من اصلاً حواسم نیست چطور داریم روز به روز به عقب برمی‌گردیم و آرزوهامون دونه دونه بر باد میره.

پی‌نوشت: در همین راستا نمی‌دونم از اینکه قسطِ خونه‌مون از دو سکه به نیم سکه رسیده خوشحال باشم یا از اینکه حقوقم از ششصد دلار به دویست دلار رسیده، ناراحت! : )))

: )

حالِ ما خوب است؛ به نفع خودته که باور کنی!

برنامه‌ی «کاملاً دخترونه» در شبکه‌ی سه

برنامه تلویزیونی «کاملا دخترونه» با موضوع سبک زندگی دختران در جامعه ایرانی -اسلامی از شنبه ۶ مرداد ماه روانه آنتن شبکه سه سیما می‌شود. این برنامه به تهیه کنندگی علی زاهدی کاری از گروه اجتماعی شبکه سه سیماست که پیرامون محور هایی چون هویت زنانه، سبک و سیاق زندگی، زنان و نظام های اجتماعی، زنان و زنانگی و ارائه الگوی مناسب برای زندگی در عصر حاضر می پردازد.

این برنامه با اجرای مژده لواسانی میزبان دختران موفق در حوزه های علمی، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و... خواهد بود و زندگی آنان را از نظر شخصی، کاری، خانوادگی، سبک زندگی فردی و... مورد بررسی قرار می دهد.

برنامه «کاملا دخترونه» از شنبه تا چهارشنبه ،هر روز از ساعت یازده به صورت زنده از شبکه سه سیما پخش می شود.

پی‌نوشت: دخترخانوم‌های محترم؛ لطفا برنامه رو ببینید و نظراتتون رو همینجا بنویسید. نکته، ایده، فکر، نظر، حرف، حدیث و هر سوژه‌ای هم که داشتید، برامون ارسال کنید.

خوابم میاد

خیلی حرف‌ها هست که باید بگم و بنویسم. اما الان فقط خوابم میاد. صبح ساعت شش بیدار میشیم، شب حدود دوازده می‌رسیم خونه، یک می‌خوابیم و این چرخه ترسناکِ خستگی و بی‌خوابی در حال تموم کردن تمام منابع انرژی پنهان شده... کاش حداقل آخرِ این سرویس‌شدن‌ها اتفاقات خوبی بیفته، حالمون خوب شه یه کم.

این روزها تنها جمله‌ای که هر لحظه و ثانیه در ذهنم تکراز میشه، فقط همینه: خسته‌م و خوابم میاد.

پی‌نوشت: دو هفته ست هم وقت می‌کنیم و هم اون تایمی که وقت داریم، بلیط فیلم هزارپا (البته توی پردیس‌های سینماییِ درست و حسابی) رو پیدا نمی‌کنیم که ببینیم. ملت چه سینمارو شدن!
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان