میم صاد آنلاین

آدم‌ها چطور گاو میشن؟ به مرور!

قدیم‌ترها (منظورم تا همین سه چهار سال قبل‌ه) وقتی ته‌مونده‌ی حسابم به زیر صدهزار تومن می‌رسید، چراغ خطر استرسم بدجوری روشن می‌شد؛ شب‌ها خوابم نمی‌برد و حالم به‌هم می‌ریخت.

توی یکی دو سال گذشته و به خصوص بعد از ماجرای خرید خونه و قرض‌گرفتن‌های میلیونی سه ماه گذشته، روزهای زیادی ته‌مانده حسابم به صدهزار تومن که هیچ، به پنجاه هزار تومن، معادل یک باک بنزین هم نمی‌رسه اما دیگه چراغ خطر استرسم روشن نمی‌شه.

توی بقیه موارد زندگی هم اینجوری‌یم. یهو می‌بینیم که عه؛ سِر شدیم؛ دیگه مشکلات اذیتمون نمی‌کنه. دیگه از دیدن کارتن‌خواب‌ها غمگین نمی‌شیم، دیگه حضور کودکان کار آزارمون نمیده. دیگه اختلاس‌ها برامون اهمیت ندارن. دیگه به ظلم عادت می‌کنیم. به ناعدالتی خو می‌گیریم. 

و اینطوری سرنوشت یک ملتی، به مرور سیاه میشه.

تیتر، دیالوگی است از فیلم فروشنده؛ نوشته اصغر فرهادی.

اصکار دوم برای فرهادی!

تبریک ویژه به اصغر فرهادی برای دومین اسکارِ خودش و ایران! به همین مناسبت جا داره یادی کنیم از دوستان عزیزی که دوست داشتن و تلاش می‌کردن که فیلمِ مستندِ «ایستاده در غبار» رو به جای فیلم سینمایی «فروشنده» به اسکار بفرستن!

کارخانه رویاسازی

دیروز جایی بودم، سعید قطبی‌زاده منتقد معروف داشت صحبت می‌کرد؛ گفت: از وقتی که سینما به جای کارخانه رویاسازی، تبدیل به آینه واقعیت‌های جامعه شده، در حال نابودی‌ه. کاش انتظارمون رو از سینما بالا ببریم...
با اینکه قبول دارم، رویا و تخیل انتها ندارند و تا بی‌نهایت میشه با کمک سینما رویاسازی کرد؛ و با تمام احترامی که برای آقای قطبی‌زاده قائل هستم، به نظرم دوره رویاسازی تموم شده و الان مردم دوست دارن خودشون رو روی پرده سینما ببینن و به همین خاطر، امثال اصغر فرهادی شهرت جهانی پیدا کردن. کاش به جای تاسف خوردن به حال سینمای دنیا، این تغییرات رو بپذیریم...
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان