میم صاد آنلاین

سلام ای روزهای سختِ پبش‌ِرو

امروز با یک کابوسِ خیلی ترسناک از خواب بیدار شدم؛ حدود ساعت هفت صبح بود که تمام کارهای جامونده از قبل بهم حمله کردن. یهو احساس کردم مهلت کارهای پایان‌نامه تموم شده و رسماً اخراج شدم! بعد دیدم برنامه‌ی امروز کارهاش کامل انجام نشده و دمِ آنتن در آستانه اخراج قرار گرقتم! بعد مشکلات و کارهای برنامه‌ی شنبه اومدن و یه جوری منو ترسوندن که انگار چند دقیقه دیگه برنامه شروع میشه و هنوز هیچی آماده نیست. و بعد کارهای خونه و مسائل مالی و... به قبلی‌ها اضافه شد و رسماً تیر خلاص بهم شلیک شد و از خوب پریدم.

احساس می‌کنم روزهای سختی در پیش دارم اما نمی‌ترسم. دوست دارم پایانِ تابستون حالم خیلی خوب باشه و برای رسیدن بهش تلاش می‌کنم. شما هم دعا کنید...

صد شکر که فیلان؛ صد حیف که بیسار

آخرین بار ده سال پیش بود که بخشی از ماه رمضون توی پاییز قرار داشت. اون روزها حداکثر مدت‌زمان گرسنگی شاید به ده یا یازده ساعت می‌رسید و مهم‌تر از همه، تشنگی اصلا مطرح نبود. فکر کنم این شعر «صد شکر که این آمد و و صد حیف که آن رفت» برای ماه رمضونِ نیمه‌ی دوم سال باشه؛ چون توی نیمه اول سال حجم تشنگی و مدت زمان گرسنگی به حدی‌ه که نه تنها آدم معنویت رو فراموش می‌کنه که از همون روزهای اول منتظر رفتنِ ماه رمضون بوده و کسی از تهِ دل نمیگه صد حیف که فیلان.

این روزها هر دو مصرعِ این بیت به «صد شکر» تغییر پیدا کردن...
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان