میم صاد آنلاین

مزه‌ی شیرینِ پیاده‌روی طولانی

سال‌ها بود پیاده‌رویِ درست و حسابی نکرده بودم. توی دوره دبستان و راهنمایی، اونقدر مدرسه‌مون به خونه نزدیک بود که مسیرِ مدرسه تا خونه پیاده‌روی به حساب نمی‌اومد. دبیرستان رو هم خیلی باکلاس و خارجی، با دوچرخه می‌رفتیم! سالِ اول دانشگاه، کلِ پیاده‌رویم از خونه تا سرِ کوچه برای رسیدن به اتوبوس و نهایتاً دو دقیقه پیاده‌روی از ایستگاه اتوبوس تا دانشگاه بود. از سال دوم دانشگاه هم که ماشین وارد زندگیم شد، تقریباً پیاده‌روی از برنامه روزانه‌م حذف شد و در یک شیبِ آرام، شصت و پنج کیلو رو تبدیل کردم به نود و پنج کیلو! (میانگین سالی سه کیلو، خیلی زیاد نیست... اما وقتی در نگاهِ کلان بهش نگاه کنی، می‌بینی همین سالی سه کیلو می‌تونه یه کاراکترِ لاغر رو به یه کاراکترِ چاق تبدیل کنه)
غیر از یک دوره کوتاه در اوایل دهه نود که به خاطر تصادف (و تحریمِ پدر!)، ماشین نداشتم و پیاده به محل کار می‌رفتم (و خیلی زود با رفعِ تحریم‌ها از بین رفت!) و همچنین یک دوره کوتاه که توی همین دفترِ جدید، خودم رو موظف می‌کردم که برم توی خیابون، حتی به بهانه خرید یک روزنامه، چندصدمتری رو پیاده‌روی کنم؛ دیگه یادم نمیاد مسیر طولانی‌ای رو پیاده طی کرده باشم.
دیروز ماشین رو گذاشته بودم تعمیرگاه و باید پیاده برمی‌گشتم خونه. (عمیقاً دوست داشتم از پارک ملت تا خونه رو پیاده برم!) وقتی چهارراه ولیعصر از اتوبوس پیاده شدم، و صدای موسیقی رو زیاد کردم، و دکمه‌ی «آغاز پیاده روی» رو توی اپِ سلامتیِ گوشی راه انداختم، و توی گوگل‌مپ مسیر و زمان رو چک کردم و پیاده راه‌افتادم؛ تا برسم به خونه و پیامِ شادی‌بخشِ اتمام مسیر رو از اپِ سلامتیِ گوشی دریافت کنم، خیلی حالِ خوبی داشتم.
اینکه توی چشم مردم نگاه کنم، خندیدن‌هاشون، عصبانیت‌هاشون، عشق‌بازی‌هاشون، غم و افسردگی‌هاشون رو ببینم، برام حسِ تازه و نویی داشت. مزه‌ی شیرینی داشت که خیلی وقت بود تجربه نکرده بودم.
وقتی توی ماشینم، انگار که از جامعه و شهر و دنیا دورم. موسیقی زیرصدا پخش میشه، من یا با سرعت در حال حرکتم و تمرکزم روی رانندگی‌ه، یا توی ترافیکم و دارم با گوشی، تلگرام و اینستاگرام و توییتر چک می‌کنم. 
وقتی پیاده میری، حتی اگه موسیقی توی گوش‌ت باشه، توی دل مردمی... ریز صداشون رو می‌شنوی، بوشون رو حس می‌کنی، تابلوهای مغازه‌ها و نوشته‌های روی در و دیوار رو با دقت‌تر می‌بینی. بیشتر حس می‌کنی که توی جامعه‌ای.
حس خوبی داشتم؛ و دوست دارم که حتی بعد از فردا، بعد از تحویلِ ماشین، باز هم اینطوری پیاده‌روی کنم تا حالم خوب بشه. شاید با این فرمون، بتونم سالی سه کیلو کم کنم، و بعد از ده سال، در چهل سالگی به وزنِ ایده‌آلِ هفتاد کیلو برسم!

مالیاتِ گناه

امروز توی متمم خوندم که «چند سالی است که دولت انگلیس به خاطر وضع مالیات گناه، سوژه‌ی جالبی برای علاقه‌مندان مباحث فرهنگ و اقتصاد شده؛ مالیات گناه، به معنای وضع مالیات بر رفتارهایی است که به ضرر جامعه هستند. دولت انگلیس این نوع مالیات را به طور خاص و جدی بر روی کیسه‌های پلاستیکی، نوشیدنی‌های قنددار و خودروهای دیزلی وضع کرده تا با این کار، محیط زیست کمتر آلوده شود و مردم هم سالم‌تر زندگی کنند.» فکر کنم توی ایران هم قرار بود سیگار رو گرون‌تر کنن تا پولِ حاصل از این افزایش قیمت، بره به جیب مردمی که صدماتِ ناشی از سیگار کشیدنِ معتادان (بله، از نظر من تمام سیگاری‌ها معتادن؛ اعتیاد که فقط به مواد مخدر نیست، به سیگار هم اعتیاد دارید دیگه!) رو متحمل می‌شن. 

البته من بیشتر موافق اینم که به جای گرون‌تر کردن نوشابه‌های گازدار، نوشیدنی‌های سالم (مثل تخم شربتی و آبمیوه‌ها و...) شامل تخفیف بشن. یا مشابه اتفاقی که در طرح ترافیک تهران افتاده و طبق قانون جدید، کسانی که معاینه فنی برتر داشته باشن، ورودشون به محدوده طرح ارزون‌تر از سایرین میشه؛ برای وسایل نقلیه‌ای که دودزا هستن و شهر رو آلوده‌تر می‌کنن، بنزین و گازوییل رو گرون‌تر کنیم. به طوری که طرف وقتی پیش خودش حساب‌کتاب می‌کنه، به این نتیجه برسه که با پولِ مابه‌التفاوتِ بنزین/گازوییلِ گرون‌تر شده (که مثلا معادلِ صدهزار تومان در هر ماه یا یک میلیون تومن در هر سال میشه) وسیله‌ی دودزاش رو تعمیر بکنه و به این ترتیب، چرخه‌ی سالم‌سازی شهر از دود و آلودگی اتفاق بیفته.

پی‌نوشت یک: متاسفانه ما سیاست‌های تشویقی/تنبیهی رو به جای مسائل محیط‌زیستی یا سلامتی، صرفاً در حوزه‌های مذهبی/امنیتی/سیاسی استفاده می‌کنیم. توجه‌مون به جای اینکه سر این باشه که نسل جدیدِ با فست‌فود و نوشابه و... چاق/بیمار نشن، همه‌ی تمرکزمون رو توی ماه رمضون برای مقابله با «تظاهر به روزه‌خواری» می‌ذاریم و آخرش هم بدون اینکه حواس‌مون باشه، نسلِ جدید رو علاوه بر بیمارِ جسمی، بیمارِ روانی هم بار میاریم که از دین/مذهب/نماز/روزه منزجر بشن.

پی‌نوشت دو: یه اتفاق خوبِ «فرهنگسازی» که سال گذشته افتاد، نیم‌بها شدن مصرف اینترنت داخلی بود که به پیشنهادِ وزیرِ جوانِ ارتباطات اجرایی شد. روندی که انتظار می‌رفت با رایگان شدن پهنای باندِ مصرفیِ پیام‌رسان‌های داخلی منجر به کوچِ آرامِ مردم از تلگرام به پیام‌رسان‌های داخلی بشه اما با یک تصمیمِ عجیبِ قضایی/امنیتی، نه تنها این اتفاق به حاشیه رفت، بلکه به علتِ جاماندنِ پیام‌رسان‌های دولتی-حکومتی از تکنولوژیِ روز، کوچِ بزرگِ تلگرامی هم رخ نداد. ما استادِ به هدر دادن فرصت‌های خوبیم.
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان