به یقین میشود گفت هیچکس نمیداند. مدام یاد این بخش از کتاب «داستان دو شهر» نوشته چارلز دیکنز میافتم:
بهترین زمان بود، بدترین زمان بود. عصر خرد بود، عصر حماقت بود. دورهٔ ایمان بود، دورهٔ ناباورى بود. فصل نور بود، فصل ظلمت بود. بهار امید بود، زمستانِ ناامیدى بود. همه چیز در برابر داشتیم، هیچ در کف نداشتیم. همه یکراست به بهشت روان بودیم، همه یکراست از آن روی بر میگرداندیم -خلاصه- دورهاى بود مثل عصر حاضر که بعضى از پرسروصداترین بزرگانش اصرار داشتند هرچه هست، خوب یا بد، کسى جز با اغراق دربارهٔ آن حرف نزند.
از کانال تلگرامیِ احسان محمدی
- دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۷