مثل لپتاپی که چند روز پشتسرهم روشنه و رِبهرِ هنگ میکنه، مثل ماشینی که بدون توقف هفتصد هشتصد کیلومتر توی جاده راه رفته و ریپ میزنه، مثل آدمی که تجریش تا راهآهن رو پیاده اومده و دیگه نای قدم برداشتن نداره، مثل چشمی که پونصد صفحه کتاب رو بیتوقف خونده و دیگه سو نداره، مثل خیلی مثالهای مسخره شبیه مثالهای بالا، خستهم. خستهم و هواپیمای انگیزه و روحیهم به جای چهار تا موتور با یه موتور داره خودش رو به نزدیکترین فرودگاه میرسونه، دارم زور میزنم که برسونمش. که کم نیارم. که حتی اگه قراره سقوط کنم، به جای کوهستان توی دریا سقوط کنم که شانس زنده موندنم بیشتر شه.
- شنبه ۶ آبان ۹۶