میم صاد آنلاین

بیایید شفاف بیاندیشیم!

تا وقت هست برای کتاب خوندن، اینجا هم بیشتر از کتاب‌هایی که می‌خونم براتون می‌نویسم. هر چند حق نوشتن ریویو و انتخاب گزیده کتاب‌ها همچنان توی سایت محفوظه! :)

این چند روز، بعد از خوندن دو تا کتاب سبک و کم خجم، رفتم سراغ «هنر شفاف اندیشیدن» که عادل فردوسی پور با کمک دو تا از دانشجوهاش توی دانشگاه صنعتی شریف ترجمه کرده. مقدمه و حواشی کتاب که من رو بیشتر جذب کرد و حالا بعد از خوندن پنجاه صفحه اول، پیشنهاد می‌کنم حتما بخرید و بخونید. تاکید می‌کنم بر خریدن چون از اون دست کتاب‌هایی‌ه که باید به مرور و در طول سال بهش مراجعه کنید و اشتباهاتی که بهتون گفته رو مرور کنید. 

نکاتی صفحات ابتدایی که نظرم رو جلب کرد اینها بودن:

حتی اگه پنجاه میلیون نفر هم بر یک چیز احمقانه تاکید کنند، باز هم آن چیز احمقانه است؛ پس اگه همه‌ی مردم تتلو رو دوست دارن، پس لزوماً تتلو خواننده خوبی نیست و بالعکس؛ اگه اکثریت مردم چیزی رو دوست ندارن، به معنی بد بودن اون چیز نیست.

...

برخلاف جریان تبلیغات تجاری که میگه بیایید تا ما شما رو لاغر کنیم که مثلا شبیه مدل‌ها بشین؛ باید بدونین که آدم‌های چاق با لاغر شدن مدل نمیشن، مدل‌ها لاغر و زیبا به دنیا میان تا مدل بشن. پس به جای خامِ وعده‌های تبلیغاتی شدن، ببین توی چه حوزه‌ای استعداد و شرایط داری، همون رو دنبال کن.

جن زیبایی که از پترا آمد

به لطف یزدان و بچه‌ها؛ برای دومین روز متوالی در ساعتی از شبانه روز به خونه رسیدیم که امکان دیدن دو قسمت دیگه از سریال نه جندان جالب عاشقانه (با وضعیت اعصاب خرد کنِ پوشش موهای بازیگران زن که در تدوین به شکل احمقانه ای اصلاح شده بود) وجود داشت. (این وجود داشت، فعلِ امکانِ دیدن دو قسمت دیگه از سریال عاشقانه بود)

اتفاق مهم اما این سریال نبود؛ کتاب «جن زیبایی که از پترا آمد» دانلود از طاقچه یا فیدیبو اتفاق ویژه روز گذشته بود؛ آخرین کتاب علی کرمی که سال‌هاست من او را از وبلاگ پریشان گویی های فلان بن هیچکس می شناختم و خیلی هم دوستش داشتم. به طور اتفاقی آخرین روز نمایشگاه کتاب، در نشر نون دیدیمش و کتاب را با امضای خودش خریدیم.

یکی دو داستان اول را چندان دوست نداشتم اما داستان های مینیمال میانی را بیشتر و داستانِ آخر را بیشتر از همه‌ی کتاب دوست داشتم. احتمالا توی وبلاگ اصلی حتما بخش‌هایی از کتاب رو منتشر می کنم. ولی تا اون موقع، توصیه می‌کنم این مجموعه داستان کوتاه و سبک و بامزه علی کرمی رو بخرید و بخونید و توی این روزهای طولانی ماه رمضون، سرعتِ گذرِ زمان رو افزایش بدین!

اولین روز فرهنگیِ سال

دیروز بالاخره بعد از دو ماه کار بی‌وقفه، کمی زودتر از همیشه (ساعت هفت) رفتیم خونه و فرصتی شد تا کمی به فرهنگ خون‌مون برسیم! اول دو قسمت از سریال نه چندان جالب عاشقانه رو دیدیم و بعد هم اولین کتاب سال رو خوندم؛ آخرین رمان فردریک بکمن که رمان کوتاه و جذابی بود و حالم رو جا آورد. اگه شما هم میخواین توی فرصت کوتاهی یه رمان کوچولو بخونین تا حالتون خوب بشه، «و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می‌شود» رو بخونید.
فقط دو روز تا سری جدید خانه‌ی پوشالی! :)
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان