میم صاد آنلاین

رییس خوب روزها؛ رییس روزهای خوب!

توی کار کردن، هیچ چیز اندازه داشتن یه رییس خوب نمی‌تونه بهت انگیزه و انرژی بده... حتی اگر کاری که دوست نداری رو هم می‌تونی با داشتن یه نفر که می‌فهمه و درک‌ت میکنه، سختی‌هاش رو هضم کنی...

در جستجوی یک اینترنتِ سالم!

خیلی مسخره‌ست که برای دانشگاه اینترنت یک مگابیتِ تقسیم شده میان هشت کاربر، چرا باید اینقدر دردسر بکشیم؟! مسخره و بیشتر از مسخرگی، گریه‌داره. ماهی چهل پنجاه هزار تومن دارم خرج اینترنتی میکنم که هر وقت نیاز مبرم بهش دارم، یا قطع و وصل میشه یا اونقدر سرعتش کند میشه که آدم از کار باهاش پشیمون میشه.
پی نوشت: تنها نکته مثبت اختلالات اینترنت اینه که گوشی و لپ‌تاپ رو رها می کنم و میرم سراغ کتاب ها و مجلات...

دامین‌تکانی

به یه کارشناس مسلط به اموز هاستینگ و دامنه نیازمندم!

دارم یه تکونی به سرورهای دوربرگردون میدم. از طرفی میخوام باکلاس بازی دربیارم و ساب‌دامین و اینها رو هم راه بندازم. از یه طرف دیگه میخوام به جای دامین دوربرگردون، روی همین میم‌صاد کار کنم. کلاً الان دغدغه‌م برندینگ شخصی‌ه. به نظرم پیش‌نیاز هر حرکتی اینه که شخصاً به یک جایی رسیده باشی که بتونی محصول تولیدی خودت رو پروموت کنی.

پی نوشت: ببخشید که یه خرده کلمات، تخصصی شد!

ذرت یا بلال؟

با فاصله ذرت مکزیکی از این بلال و شیربلال که ما می خوریم جذاب تره؛ اصلا قابل مقایسه نیست حتی.

مطلب پیامکی!

چه خوبه که توی اینجا میشه با پیامک، وبلاگ نوشت. یه توییتر فارسی بزنیم با این روش! #استارت آپ #بیان #وبلاگ

هر ایرانی یک رسانه

این روزها که می‌بینم غیر از چند تا برنامه انگشت‌شمار، توی اغلب برنامه‌های تلویزیونی، هیچ ردی از موضوعات داغ مورد بحث مردم (به ویژه در فضای مجازی) دیده نمیشه، به این فکر می‌کنم که انگار دوره مرگ رسانه‌های جمعی فرا رسیده... الان هر کس برای خودش یه رسانه‌ست.

توی این دوران جدید، حداقلش اینه که این رسانه‌ها اگر نتونن روی این موج سوار بشن و فضای عمومی جامعه رو توی دستشون نگه دارن، تا چند سال آینده به جز کارمندهای خودشون، مخاطبان دیگه‌ای نخواهد داشت. همونطور که به جز چند روزنامه و مجله‌ی خاص، مخاطبان اغلب نشریات مملکت به تعداد خبرنگارهاشون هم نمیرسه. و همونطور که اغلب شبکه‌های جدیدالتاسیس تلویزیون به اندازه نیروهای سازمان عریض و طویل صداوسیما هم مخاطب ندارن!

توی این دوران جدید، خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری تونستن طی چند سال، عنان افکار عمومی رو از تلویزیون و ماهواره دربیارن و یه تنه منبع تولید محتوای اختصاصی بشن و هر موجی که میخوان رو توی جامعه راه بندازن.

خیلی دلم می‌خواد «مدیریت رسانه» بخونم...

دو به علاوه یک

سه سال شد عقدمون!
دومین سالگرد ازدواج‌مون هم گذشت...

یادآر: اینجا

ناخوش‌احوالی

به قول شاعر «دلتنگم و با هیچ‌کسی، میل سخن نیست...»
اینجا مخاطب چندانی نداره ولی وظیفه وبلاگ‌نویسی حکم می‌کنه بابت این خاک‌خوردنش از همین معدود مخاطبانش معذرت‌خواهی کنم.

تصمیم کبری

بعضی وقت‌ها یه پیشنهادی بهت میشه که نمی‌تونی ردش کنی؛ ولی قبول کردنش هم خیلی دل و جرئت میخواد. اینجور تصمیم‌ها رو اسمشون رو گذاشتم «تصمیم کبری» نه اون کبرای کتاب‌های درسی؛ بیشتر بزرگی تصمیم مدنظره.
امیدوارم از این آزمون هم سربلند بیرون اومده و به قول گزارشگرهای تلویزیون چیزی از ارزش‌هامون کم نشه.

یازده روز خانه نشینی

این روزها به خاطر نقل و انتقالات تابستانه‌ی دفتر، خونه‌م و دارم خونه‌نشینی یازده روزه احمدی‌نژاد رو شبیه‌سازی می‌کنم. باحاله ولی خسته‌کننده‌ست! مخصوصاً اینکه به هر روز سرکار رفتن عادت کرده باشی...

فروشنده...

درباره فروشنده نمیشه توی یه خط و دو خط نوشت؛ اما من همون روز اول فیلم رو در هیجان روزهای اول فروشش دیدم؛ شاید نتونم خیلی نظر واقعی بدم اما با تمام هیجاناتی که اون روز وجود داشت، به شدت فیلم تاثیرگذاری بود و هنوز خیلی نسبت بهش احساس دارم. باید یه بار دیگه امشب ببینمش تا بشه مفصل راجع بهش حرف زد.

بحران آزادی

آزادی خیلی زیاد هم خوب نیست؛ این روزها که در ظاهر فرصت بیشتری برای نوشتن دارم، کمتر به نوشتن می‌رسم. شاید آزادیِ خیلی زیاد هم خوب نیست که مسئولان ما دوست دارن آزادی خیلی زیاد باشه!
ایشالا دوباره فرصتم برای نوشتن کم شه، بیام بنویسم همینجوری همش! : )

بدون تو هرگز!

واقعا کسی هست بتونه بدون شنیدن صدای موسیقی رانندگی کنه؟ من که نمی‌تونم. حتی تصور اینکه صدای موزیکی پخش نشه و ماشین رو استارت بزنم، محاله...

لعنت‌نامه

بعضی وقت‌ها حجم مشکلات (نه لزوماً مشکلاتِ خودِ آدم، بعضی وقت‌ها مشکلات اطرافیانت بیشتر غمگینت می‌کنه) به قدری به آدم فشار میاره که دوست داره بره خرخره‌ی تک‌تکِ مسئولان رو بجَوِه و بعد جلوی مجلس خودسوزی کنه و آغازگر یه انقلاب باشه!
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان