میم صاد آنلاین

نقش مهم پلیس در ترافیک

سیستم چراغ‌قرمزهایی که دست پلیس‌ه، اینجوریه که چراغ رو سبز می‌کنن، به محض اینکه می‌خواد ترافیک باز شه، دوباره قرمزش می‌کنن که مبادا یکی از گره‌های ترافیکی باز بشه و مردم کارشون راه بیفته! باید هر دو طرفِ تقاطع، عادلانه توی ترافیک و پشتِ چراغ قرمز بمونن!

به این دلایل نباید اصلاً ماشین بخریم!

یک ماشین در ۹۲ درصد از ایام عمر خودش در حالت پارک است.
مردم به‌طور متوسط در هر شبانه‌روز ۲ ساعت سوار ‏ماشینشان می‌شوند.
۱.۶ درصد از عمر یک ماشین در جست‌وجوی جایی برای پارک شدن می‌گذرد. ‏
‏یک درصد از عمر یک ماشین در ترافیک و حالت درجا روشن ماندن تلف می‌شود.‏
در حقیقت فقط ۱ درصد از انرژی‌ای که برای ساخت، خرید و نگه‌داری یک ماشین صرف می‌شود به هدف اصلی تبدیل ‏می‌شود: «جابه‌جایی انسان‌ها از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر...»

دکتر مارتین استاچتی (‏Martin Stuchtey‏)
مشاور موسسه‌ی مطالعاتی مکنزی

مرزهای مدیریت سوخت جابجا شد

پشت چراغ قرمز نیایش به ولیعصر بودم؛ بوق ممتد راننده‌ها پلیس رو مجبور می‌کرد سریع‌تر چراغ رو سبز و قرمز کنه. آقای راننده‌ی ماشین جلویی، بلافاصله بعد از قرمز شدن چراغ، ماشینش رو خاموش کرد. اما وقتی پلیس سریع‌تر از همیشه (به جای 180 ثانیه، حدود 60 ثانیه بعد) چراغ رو سبز کرد (اون هم فقط حدود 30 ثانیه) تا این بنده خدا ماشین رو روشن کنه، بزنه توی دنده و حرکت کنه، چراغ مجدد قرمز شد و ما یک چراغ دیگه مهمون بزرگراه شدیم.

خواستم از همین تریبون به این استادمون خسته نباشید بگم و بابت این مدیریت مصرف سوخت ازش تشکر کنم.

آزادی بعد از بیان!

با توجه به اینکه در شرایط مثل همیشه حساس کشور، آزادی بیان چقدر است و از همه مهم‌تر، آزادی بعد از بیان تا چه حدی است؛ ترجیح می‌دهم درباره آرش و گلرخ و سایر مسائل مربوط به قوه‌قضاییه چیزی ننویسم تا امثال محمود صادقی و علی مطهری با توییت‌های خود و محمدرضا عارف با سکوت‌های خود مسائل را حل کنند.
مسئله اصلی امروزِ کشور ترافیک است که به حمدالله با اعلام شکایت سازمان تاکسیرانی از اسنپ و تپسی و همچنین گسترش طرح ترافیکِ اصلی به محدوده زوج و فرد، در آستانه‌ی حل شدن است و به امید خداوند، هر کس که به ترافیک روزهای قبل اعتراض داشت با وضعیت هفته‌ی آینده چنان پشیمان خواهد شد که ملتمسانه از مسئولین امر درخواست کند تا شرایط را به قبل از اعتراضات برگرداند.
از همین رو، تا اطلاع ثانوی برای بدتر نشدن امور، فعلاً دست از اعتراض برمی‌داریم تا حداقل اوضاع از این بدتر نشود.

پی نوشت: خدایا؛ ما را از ناعدالتی، گورخوابی و ترافیک دور بدار!

شهر از پای بست ویران است

توی این چند وقت اخیر که ترافیک تهران به قول مسئولان به طرز عجیبی گسترش پیدا کرده و گفته میشه حتی عوامل مصنوعی مثل رانندگان آژانس، نیروهای شهرداری تهران یا رانندگان اسنپ(!) باعثش هستند؛ مجبور شدم چند باری با وسایل نقلیه عمومی به مرکز شهر یا جاهایی که کار دارم برم. واقعیت تلخ این تجربه، نارضایتی شدیدم از حال اتوبوس‌ها و مترو و حتی راننده‌های تاکسی بوذ که رسماً من رو از تصمیمم پشیمون کردند.
گرونی بی دلیل مترو و اتوبوس به شکلی که تفاوت چندانی با کرایه تاکسی‌ها نداره رو اصلا درک نمی کنم؛ از اون طرف کرایه‌های نجومی که آژانسی‌ها یا رانندگان تاکسی بابت مسیرهای معمولی درخواست می‌کنن هم اصلا قابل پذیرش نیست؛ مثلا در حالی که مجموعه‌های اسنپ و تپسی یه مسیر رو با پونزده هزار تومن میبرن، تاکسی‌ها طلب سی هزار تومن دارن که درکش برام عجیبه...
نمی‌دونم راه و چاره رفع این ترافیک‌های اعصاب خرد کن چیه ولی امیدوارم حل این ماجرا سیاسی نشه و دولت گردن شهرداری و شهرداری گردن جاسوس‌های اسنپی(!) نندازه؛ کاش یه روز خوب بیاد که دولت همراه با شهرداری و با کمک پلیس راهور گره کور ترافیک‌های عصرگاهی تهران رو باز کنن تا مردمِ خسته‌ی این شهر کمتر عمرشون رو لای دود و گوگرد تلف کنند. 

چرا؟

چرا باید الان اینقدر ترافیک باشه؟! ساعت دو بعد از ظهر یک روز عادی!

تهران؛ ما رو نخور!

این پنج‌شنبه‌های دوست داشتنی...

دوست داشتن یا نداشتن تهران برای من با ترافیک معنا پیدا می‌کنه؛ شنبه‌ها خوبه چون نسبتاً خلوته، چهارشنبه‌ها خوب نیست چون خیلی ترافیکه... ولی پنج‍‌شنبه‌ها عشقه چون واقعاً خلوته. خب چی میشه تهران همیشه همینجوری شیرین و خنک و خلوت باشه؟ کجاها پنج شنبه ها تعطیله؟ روزهای دیگه هم تعطیل باشن ما از شهر لذت ببریم!

فرهنگ ترافیکی

‏در نامه ای به پسرم خواهم نوشت :
پسرم، وقتی چراغ قرمزه یا ترافیکه بوق نزن. با بوق زدن مسیر باز نمیشه حمال. بوق نزن بیشعور
با تشکر، پدرت
منبع: توییتر

ترافیک و فراتر از ترافیک

میگن انسان مدرن باید روزی هشت ساعت خواب، هشت ساعت کار و هشت ساعت زندگی کنه؛ اما توی این تهرانِ لعنتیِ پر از دود و گوگرد، من در ایده‌آل‌ترین حالت ممکن، هفت ساعت می‌خوابم، حدود ده ساعت سرکار هستم و دو سه ساعت هم بیشتر برای زندگی فرصت ندارم؛ بقیه‌ی روز رو در ترافیک ناراحت‌کننده‌ی پایتخت هستم و حرص می‌خورم. ترافیکی که نه با استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی میشه پیچوندش و نه با تغییر ساعت کاری؛ قدیم‌ترها ساعت ده و یازده که به خیابون می‌رفتی، بار اصلی ترافیک کم شده بود و مسیر دو ساعته جنوب به شمال شهر رو می‌تونستی نیم ساعته طی کنی اما الان هر ساعت از شبانه روز بخوای بری، حداقل دو ساعت صبح و دو ساعت شب توی ترافیک باید بنزین بسوزونی. 
دلم برای خودم و چند میلیون شهروند دیگه‌ی این شهر لعنتی می‌سوزه...

این گذر عمر...

هر روز حدود یک ساعت صبح و حداقل یک ساعت و نیم عصرها توی ترافیک عمرم رو دارم هدر میدم. جز شنیدن آهنگ و بعضی وقت‌ها دیدن تلویزیون از روی گوشی یا گوش کرذن به رادیوی نیمه جونِ میلی(!)، کار خاصی نمیشه کرد. حیف از این عمر که پشت ترافیک هدر شد...

شما جیب ما رو نزن!

به قول سریال پادری، به ضرس قاطع می‌تونم بگم هرجا راهنمایی رانندگی هست، ترافیک هم یا به وجود میاد یا تشدید میشه! اصلا نفسِ حضور اینا باعث ترافیک میشه. ماشین‌شون رو هرجا پارک کنن تا شعاع چند کیلومتری قفل میشه. 
حکایت‌شون حکایت بانک ملی‌ه که قرار بود «هر جا سخن از اعتماد است، نام بانک ملی ایران می‌درخشد» اما این روزها هر جا سخن از بی‌اعتمادی است، نام بانک ملی ایران به چشم می‌خورد! دوستان راهنمایی رانندگی هر جا هستن، ترافیک رو هم با خودشون میارن. آقا ما نخوایم شما راه رو باز کنی کیو باید ببینیم؟ با تشکر!

دوستِ ایام ترافیک!

بعد از نزدیک به پنج ماه بردمش کارواش ؛ وضعیت جوری بود که دیگه از شیشه عقب چیزی دیده نمی‌شد و رسما آینه‌های بغل هم حضورشون بی‌معنی شده بود. 
بعد از کارواش؛ تنها مشکلی که الان به وجود اومده، اینه که وقتی کنار خیابونه سخت پیداش می‌کنم! به اون رنگ خاکستری ِخاکی عادت کرده بودم.
داره سه سال میشه که بدون اینکه یه بار منو کنار خیابون بذاره، هر روز و شب بی‌ملاحظگی‌هام توی دست اندازها رو می‌بخشه! هنوز هیچی نشده دلم براش تنگ میشه...
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان