میم صاد آنلاین

و تو چه می‌دانی دردِ پایان‌نامه چیست؟

بعد از تقریباً یکسال کار مستمر و عدم حضور در دانشگاه، بالاخره فروردین امسال تصمیم گرفتم کارهای پایان‌نامه رشته‌ی به اصطلاح تهیه‌کنندگی‌تلویزیون در به اصطلاح دانشگاهِ صداوسیما را انجام بدهم و خیال خودم و جمعی را راحت کنم. از اواسط اردیبهشت که رسماً کار را شروع کردم تا الان شاید پیشرفت پروژه در ظاهر کمتر از پنج درصد باشد اما حداقل از لحاظ عمق تا پنجاه درصد پیش رفتم. کاش امسال پاییز با دفاعیه‌ی من از پایان‌نامه‌م با عنوان «واکاویِ نمی‌دونم چی‌چی در مجموعه‌های تلویزیونی با مطالعه‌ی موردیِ فیلان» همراه باشد و خیالم از بابت اتمامِ رسمیِ تحصیل راحت شود.

پی‌نوشت: دعا کنید بدون اخراج شدن یا با لیسانس به سربازی رفتن، کلکِ پایان‌نامه را بِکَنم و امریه‌ام هم جور شود و سال نود و هشت دیگر دغدغه سربازی نداشته باشم.

به امید یه هوای تازه‌تر

سال جدید سال «فعالیت بیشتر، تفریحِ کمتر» بوده تا الان! از ظهر دوم فروردین که برای آمادگی ضبط یه‌سری آیتم نمایشی از سه و چهار بعدازظهر تا آخر شب درگیر بودیم تا خودِ ضبط این آیتم که سوم فروردین (از صبح تا شب) انجام شد؛ سال ۹۶ سال فعالیتِ شدید کاری بود.
صبح پنجم فروردین به مدت یک هفته، درگیر برنامه‌های انتخاباتی شدیم و سه روز آخر تعطیلات هم به سرعت و تقریباً بدون خروجیِ قابل دفاعی، تموم شد. بعد از اینکه ساعت و تقویم، آخرین لحظات دوازدهم فروردین رو ثبت کردن هم، «باران» بهانه سیزده به در نشدن شد و خواستیم کمی توی آخرین روز تعطیلات تفریح کنیم که باز... نشد.
اتفاق کم‌سابقه‌ی پخش برنامه‌مون به صورت زنده از چهاردهم فروردین (از استرسِ سیزدهم گرفته تا رخوت و تنبلیِ صبح چهاردهم) مزید بر علت شد تا الان که در آخرین روزهای فروردینِ ۹۶به سر می‌بریم؛ هنوز نه فیلمی دیدم، نه کتابی خوندم، نه سینما و تئاتری رفتم، و نه مطلبی نوشتم و نه حتی یکی از کارهایی که توی تعطیلات تصمیم گرفته بودم انجام بدم رو انجام دادم.
و حالا؛ مردی تنها در آستانه بیست و هشتمین اردیبهشتِ زندگیش؛ سه هفته مونده به تولدم، ترسم از بزرگ‌شدن بیشتر از همیشه‌ست. پرونده‌ها‌ی نیمه‌تمومِ دانشگاه و سربازی؛ پروژه‌های نیمه تمامِ کاری و به مرحله پایانی نرسیدنِ تصمیمِ بزرگِ سال(!)، همه‌شون ضدحال صبح‌ها و شب‌هام شده و باعث تزلزل ثباتِ اتفاقاتِ خوشایند! (ها؟!) کاش امسال کابوس‌شون تموم شه...

ماه مهر

امسال، بعد از بیست سال، اولین مهری‌ه که با شروع پاییز، دغدغه رفتن سر کلاس ندارم. از مهر 75 و اولین روز مدرسه تا مهر 86 و اولین روز دانشگاه تا همین پارسال، همیشه اول مهر یه استرس توی دلم ایجاد می‌کرد که دوستش نداشتم. و امسال به جای اون استرس، یه غمی توی دلمه که باز هم دوستش ندارم...

آغاز سال تحصیلی‌تون مبارک...

آخرین پروژه

لذت لحظه تحویل گرفتن پروژه برون سپاری شده یه درس مزخرف دانشگاهی حتی از دریافت نمره 20 همون پروژه (وقتی خودت بدون دوست داشتن، انجامش داده باشی) بیشتره... ! #سخن_بزرگان!
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان