میم صاد آنلاین

انقلاب شادی و خنده

انقلاب بعدی، انقلاب شادی و خنده‌ست؛ وقتی فیلمِ پر از رقص و شادی(!) سلام بمبئی می‌تونه رکورد فروش فیلم فروشنده (با اون سانس‌های شش صبح و هیجانات مردم) رو بشکنه، یعنی مردم دلشون به قول خبرگزاری فارس، سینمای کاباره‌ای و فیلم‌فارسی می‌خواد؛ که به هر شکلی، ولو با سالوادورها و آلبالوها و بمبئی‌ها دو ساعت توی سالن سینما بخندن و حالشون خوب شه، فارغ از اصول فیلمسازی و نگاه منتقدان به سینما.

کاش مردم رو، نیازشون رو، حال دلشون رو هیچوقت فراموش نکنیم؛ چه هنرمندها و چه سیاستمدارها...

هالیوود، حامی نهاد خانواده

اگر فیلم‌های سینمایی چند سال اخیر هالیوود، به خصوص اونها که نامزد اسکار شدن یا جایزه گرفتن رو تحلیل کنیم، «نهاد خانواده» تقریباً خط قرمز تمام خطوط داستانیه و تنها چیزی که همیشه حواسشون هست از بین نره، همین کلمه‌ی به ظاهر ساده‌ی «خانواده» است که ما فقط توی کارهای فرهنگی، شعارش رو میدیم که کانون خانواده رو گرم نگه داریم و اینها. 
در این مورد باید مفصل‌تر نوشت؛ ولی علی‌الحساب سریال‌ها، انیمیشن‌ها و فیلم‌های سینمایی آمریکایی (نه اروپایی) رو از این زاویه نگاه کنین و با آثار فرهنگی خودمون (خاصه فیلم‌های سینمایی) مقایسه کنین؛ دقیقا جاهامون عوض شده؛ ما خانواده رو می‌زنیم و اونها ازش دفاع می‌کنن.
به نظرم یه جای کار داره می‌لنگه...

کارخانه رویاسازی

دیروز جایی بودم، سعید قطبی‌زاده منتقد معروف داشت صحبت می‌کرد؛ گفت: از وقتی که سینما به جای کارخانه رویاسازی، تبدیل به آینه واقعیت‌های جامعه شده، در حال نابودی‌ه. کاش انتظارمون رو از سینما بالا ببریم...
با اینکه قبول دارم، رویا و تخیل انتها ندارند و تا بی‌نهایت میشه با کمک سینما رویاسازی کرد؛ و با تمام احترامی که برای آقای قطبی‌زاده قائل هستم، به نظرم دوره رویاسازی تموم شده و الان مردم دوست دارن خودشون رو روی پرده سینما ببینن و به همین خاطر، امثال اصغر فرهادی شهرت جهانی پیدا کردن. کاش به جای تاسف خوردن به حال سینمای دنیا، این تغییرات رو بپذیریم...

فروشنده...

درباره فروشنده نمیشه توی یه خط و دو خط نوشت؛ اما من همون روز اول فیلم رو در هیجان روزهای اول فروشش دیدم؛ شاید نتونم خیلی نظر واقعی بدم اما با تمام هیجاناتی که اون روز وجود داشت، به شدت فیلم تاثیرگذاری بود و هنوز خیلی نسبت بهش احساس دارم. باید یه بار دیگه امشب ببینمش تا بشه مفصل راجع بهش حرف زد.

بی‌مزه‌ترین فیلم سال!

من از فیلم سفارشی «ایستاده در غبار» به شدت متنفرم و اصلا فیلم نمی‌دونمش. اما الان بحثم دوست داشتن یا نداشتن این ضدفیلمِ سفارشی نیست.
بحثم اینه که تئاتر «مجلس ضربت خوردن» محمدرحمانیان | بهرام بیضایی توی یک ماه گذشته یک میلیارد تومن با یک اجرا در هر شب، فروش داشته اما فیلم «ایستاده در غبار» با تمام تبلیغات زورچپون شهری و تلویزیونی و...، هنوز موفق نشده یک میلیارد تومن بفروشه. خنده‌داره نه؟!

تاکسی جعفر پناهی

امشب، فیلم مزخرف تاکسی حعفر پناهی رو دیدیم! فیلمی که کارگردانش تلاش کرده بود توی یک ساعت و چند دقیقه، تمام مشکلات جامعه رو به گل درشت ترین شکل ممکن به تصویر بکشه. به جز بازی خوب دختربچه (خواهرزاده واقعی پناهی) واقعا فیلم هیچ اتفاقی نداشت. فقط معلوم نیست سایت متاکریتیک چرا این فیلم رو توی ذه فیلم برتر سال گذشته قرار داده...

سینمای مردمی

برای اولین بار در جشنواره سی و چهارم، توی سینمای مردمی، توی پردیس کیان فیلم دیدیم! اون هم چی؟ «اژدها وارد می شود!» در نگاه اول مزخرف بود ولی وقتی متوجه شدیم نمادهای خاصی توی فیلم به کار برده، کنجکاو شدیم دوباره ببینیم... موسیقی خیلی خوبی داشت.

بادیگارد

تعداد فیلم هایی که دیدیم دو رقمی شده، هیچ؛ به عدد پانزده رسیده! تا الان بارکد و بادیگارد فراتر از انتظارم بودن. مخصوصا بادیگارد که خودِ خودِ خودِ هالیوود بود.

جشنواره فیلم فجر

دو روز، پنج فیلم! داریم رکوردهای پارسال رو می شکنیم.

اولین فیلم امسال جشنواره «به دنیا آمدن» بود که خیلی دوستش داشتم و پسندیدم.

دومین فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» که نقاط ضعفش بیشتر از قوت ش بود.

سومین فیلم «پل خواب» بود که اکتای براهنی ساخته بود و یه جورایی اقتباس نه چندان جالبی از جنایت و مکافات می خواست باشه!

چهارمین فیلم «امکان مینا» که معلوم نشد کمال تبریزی چرا آخرش رو اینقدر بد تموم کرد؟

پنجمین فیلم هم «بارکد» مصطفی کیایی بود با بازی خوب محسن کیایی و بهرام رادان. تا اینجا بهترین فیلم جشنواره...

فروش کمتر از یک میلیون در هفته برای هفت فیلم!

طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان