میم صاد آنلاین

یک داستان قدیمی از خودم؛ شاین

اسم پسرم را می خواهم بگذارم شاین. همه شاهین صدایش کنند و او به همه توضیح بدهد که شاهین نیست و شاین است. بعد برود مدرسه؛ معلم بگوید «شاهین جان!» شاین بگوید «شاهین نه؛ شاین». معلم بگوید «شاین اشتباهه. شاهین… شا هین.» شاین بلندتر بگوید «شاین؛ خانم معلم، اسم من شاین‌ه.» بعد معلم بگوید «شاهین اسم یه پرنده‌ست. شاین که معنی نداره.» بعد شاین بگوید «خانوم! خودم می دونم. ولی من شاین‌م. من شاینم، ه نداره.» بعد معلم بگوید «شاهین جان! شناسنامه‌ات رو به من نشون بده.» و شاین از توی کوله پشتی اش یک کُلت دربیاورد و مغز استاد را به روی تخته بپاشد و بگوید «من که گفتم شاین‌م.»
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان