میم صاد آنلاین

یک داستان قدیمی از خودم؛ شاین

اسم پسرم را می خواهم بگذارم شاین. همه شاهین صدایش کنند و او به همه توضیح بدهد که شاهین نیست و شاین است. بعد برود مدرسه؛ معلم بگوید «شاهین جان!» شاین بگوید «شاهین نه؛ شاین». معلم بگوید «شاین اشتباهه. شاهین… شا هین.» شاین بلندتر بگوید «شاین؛ خانم معلم، اسم من شاین‌ه.» بعد معلم بگوید «شاهین اسم یه پرنده‌ست. شاین که معنی نداره.» بعد شاین بگوید «خانوم! خودم می دونم. ولی من شاین‌م. من شاینم، ه نداره.» بعد معلم بگوید «شاهین جان! شناسنامه‌ات رو به من نشون بده.» و شاین از توی کوله پشتی اش یک کُلت دربیاورد و مغز استاد را به روی تخته بپاشد و بگوید «من که گفتم شاین‌م.»
دوشنبه ۹ مرداد ۹۶ , ۱۹:۵۱ میرزا ژوزف پولیتـزِر
:))) انتظارشو داشتم حقیقتا.... مرسی.. مرسی استاد
:) مخلصیم
دوشنبه ۹ مرداد ۹۶ , ۲۳:۳۰ دریا _ گاه نوشته های من
عالی بود حالا اسم پسرتون را شاین نذارید:)
:)) میذارم سام!
شاهین! شا...هین :D
:D 
:||
واقعا چرا؟؟

با معلم جماعت باید همینطوری برخورد کرد
گرچه خودم معلمم!!
نه واقعا؛ باید مهربون بود!
واقعا کشتش؟؟؟
آخه چرا؟؟؟
چون حمل اسحله زمون اونا آزاد میشه :))
سلام
شاین ؟!!! تجدید نظر کنید به نظرم بهتره حالا باز خودتون می دونید گرچه اظهار کرده بودین سام میخواید بزارید
آره اسمشو میذارم سام؛ ولی اگه شاین بود، بهش میگم همین کار رو بکنه :))
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان