یکی از عجیبترین اخرهفتههای تاریخ پنج - شش سالهی زندگیمون بود. آخرین بار که اینطور وحشیانه یه سریال رو دنبال کرده بودیم، برای دیدن فصل اول «خانه اسکناس» بود، که ساعت پنج بعدازظهرِ یه روز زمستونی شروعش کردیم و نزدیک صبح، با اتمام فصل خوابیدیم.
چیه این #گات؟ تن و بدن آدم از عمقِ نگاهِ نویسنده به دنیا میلرزه. مخصوصاً که من به شکل وحشیانهتری دارم توی فضای اینترنت، مقاله و فکت و گزارش ازش میخونم؛ و میبینم که چطور آقای مارتین حواسش به همه چیز بوده.
اینکه به شکل تقریباً محسوسی هر قوم و قبیلهای رو میشه متناظر با یک قوم و ملت در دنیای واقعی دونست، برام خیلی جالبه. (ما الان فصل چهار هستیم!) به خصوص مسیرِ مادر اژدهایان در شرق. دوتراکیها که شبیه به مغولها ن، اون شهر ساحرهها که خیلی آدم رو یاد مصر میاندازه و شهر زرد که به تمدنشون میبالیدن و عمیقاً یادآور یونانیان بودن.
با محیا امشب توی پارت استراحتمون صحبت میکردیم؛ چه حیف که هیچکس توی این مملکت، نه الان و نه قبل از انقلاب، فکر ساخت یه کار ماندگار و جهانی با #شاهنامه نبوده. نه تنها داستانهای شاهنامهی ما چیزی کم از این#بازی_تاج_و_تخت نداره، که به نظرم خیلی جذابتر، هیجانانگیزتر و دلچسبتره.
تا وقتی سریالهای الف ویژهی#تلویزیون به شکل کاملاً مذهبی سراغ ساخت زندگی مختار و سلمان و موسی و یوسف میرن، نمیشه ازشون انتظار داشت؛ ولی کاش از این میلیاردها و تیلیاردها اختلاسی که شد، یکی محض پولشویی هم که شده، یه کار ماندگار و تاریخی از شاهنامه میساخت که آیندگان بابت بیتوجهی به ادبیاتمون بهمون فحش ندن!
- جمعه ۲۷ ارديبهشت ۹۸