برای نوشتن این یادداشت خیلی فکر کردم که چطور و چگونه شروع کنم، چه عکسی و چه عنوانی را انتخاب کنم که درد دل بر دل دوست و آشنا بشیند، در نهایت عنوان شد "از بهشت تا جهنم فقط ۱۷ کیلومتر"، این ۱۷ کیلومتر فاصله یست از خیابان بهشت که محل ساختمان های شورای شهر و شهرداری تهران است تا محله ای به اسم قلعه لهک نزدیک بهشت زهرا س.
داستان از اینجا شروع می شود که در حال گشت زنی در اینترنت با موضوع مشکلات و معضلات شهر تهران بودم که عکسی توجه منو جلب کرد، وارد سایت شدم و مطالب و عکس های اون سایت رو مطالعه کردم و دیدم و همین موضوع زمینه ای شد تا این یادداشت را بنویسم.
موضوع از این قرار است که محله ای به اسم قلعه لهک در نزدیکی بهشت زهرا س وجود دارد که مردمانش اصالتی گلستانی دارند و پس از وقوع سیل در حدود ۲۵ سال پیش و تخریب خانههایشان مجبور به مهاجرت به تهران شده اند. ( اینکه چرا از ۲۵ سال پیش تا الان هیچ اقدامی نشده به کنار، اینکه چرا هنوز هم اقدامی نمیشه جای سوال است!)
زندگی مردمان قعله لهک (نمیدانم روستا بگویم، خرابه بگویم، حلبی آباد بگویم یا چیزی دیگر) که اگر بتوان اسم آن را زندگی گذاشت در شرایط بسیار بحرانی و دردناکی قرار دارد به طوری که نه از بهداشت خبری است و نه از امکانات رفاهی.
از اینها بگذریم که می توان نقد کارشناسی کرد که نمی توان به طور دائمی این محل را تبدیل به محل اسکان کرد اما به طور مقطعی در این ۲۵ سال هم خبری از حمایت های اولیه نشده است.
عمده فعالیت مردم قلعه لهک کشاورزی است، ۶ ماه کشاورزی میکنند ۶ ماه سرد سال مشغول پوشاندن سقف خانه های کاهگلی شان برای جلوگیری از ورود سرما و مار و برف است.
در این قلعه حدود ۲۰ خانوار زندگی میکنند که مجموع درآمد سالانه هر خانواده بین ۴ الی ۵ میلیون تومان است.
طی سال های گذشته کلنگ احداث ساختمان بر زمین خورده، اما متاسفانه این کلنگ هم کلنگ نمایشی بوده برای گرفتن ۴ عکس و درج در اخبار و به به و چه چه کردن.
حال به این موضوع فکر میکنم که نقش مدیریت شهری (شورای شهر تهران) و شهرداری تهران برای حل این موضوع چیست؟ علت عدم برطرف کردن این مسائل اجتماعی چه می تواند باشد؟ آیا شورای شهر سیاسی اصلا می تواند از پس این چنین مسائل بر بیاید؟ علت کاغذ بازی های اداری برای رفع مشکلات مردم چیست؟
ما گل های خندانیم!، شاید تنها جمله ای که بتوان برای شورای شهر پنجم درنظر گرفت همین باشد، "ما گل های خندانیم" دوستان شورای شهر نشین تهران که حقیقتا ذات تمام سیاسی دارند قطعا جز کار سیاسی و حزبی و نشستن بر روی صندلی های گرم و نرم شورا و کمی نوشیدن آب معدنی زیر کولر های خنک در فصل های گرم سال و یا بخاری های گرم در فصل های سرد سال ندارند. عاقبت سپردن کار به افراد ذاتا سیاسی عقب افتادن کارهای مردم و انجام کارهای که فقط از پشت میز حل می شود مثل عوض کردن نام خیابان ها و ساختن مجسمه مشاهیر و نصب در یک میدان.
یکبار بشینیم و ببینیم شورای شهر سیاسی تهران جز حرف و حرف و حرف و شعار کار دیگری کرده است، جز انتقاد از گذشته بدون سند و مدرک و عوض کردن شهردار در کارنامه ۲ ساله خود چیزی دارد؟
شورای که فاصله آن تا قلعه لهک فقط ۱۷ کیلومتر است چرا حتی یکبار هم به آنجا سر نزده؟ افکار عمومی را درگیر این موضوع نکرده؟ بیشتر یاد بچه های میفتم که خرابکاری خود را زیر فرش مخفی میکردند که مادر نبیند.
آیا باید قعله لهک از دید مردم خارج باشد تا دوستان شورا نشین شهر تهران با خیال آسوده اسم خیابان عوض کنند؟
گفتم مردم یاد این مطلب افتادم که نقش ما مردم چیست؟ نقش مردم در حل و فصل موضوعات شهری چیست؟ چقدر امکان نقد و بررسی و انجام عمل مردم در اداره شهر محیا شده است؟ و یا اصلا شورا نشینان سیاسی اصلا به مردم نیاز دارند؟ (قطعا نیاز دارند ولی فقط در زمان انتخابات)
حال همه ی اینها صرفا حرف بود و حرف بود! راهکار چیست؟
راهکار را باید در مطالبه اجتماعی و مشارکت مردم در مدیریت شهری جست! مردم هم خوب میبینند، هم خوب نظر میدن و هم خوب اجرا میکنند. آیا وقت آن نرسیده که شورای شهر پنجم دست از کار سیاسی و جناحی بردارد و دست خود را از جیب مبارک درآورده و دست دوستی به سمت مردم دراز کند و نظرات و پیگیری های مردمی استفاده کند و گوش خود را کمی به دهان مردم نزدیک کند!
قلعه لهک تنها یک مشت نمونه خروار است که نیازمند عمل جدی و جهادی دارد که انشالله شورای شهر پنجم توان انجام آن را دارد که با بهره گیری از مکانیزم درگیر مردم در پروسه نظارت و مطالبه و مشارکت مردمی کارهای شهر را به بهترین شکل جلو ببرد و بلکه موجبات رضایت اجتماعی را فراهم کند.
در ادامه بخشی از تصاویر قلعه لهک را برای شما میگذارم.
- سه شنبه ۲ مهر ۹۸