امروز با یک کابوسِ خیلی ترسناک از خواب بیدار شدم؛ حدود ساعت هفت صبح بود که تمام کارهای جامونده از قبل بهم حمله کردن. یهو احساس کردم مهلت کارهای پایاننامه تموم شده و رسماً اخراج شدم! بعد دیدم برنامهی امروز کارهاش کامل انجام نشده و دمِ آنتن در آستانه اخراج قرار گرقتم! بعد مشکلات و کارهای برنامهی شنبه اومدن و یه جوری منو ترسوندن که انگار چند دقیقه دیگه برنامه شروع میشه و هنوز هیچی آماده نیست. و بعد کارهای خونه و مسائل مالی و... به قبلیها اضافه شد و رسماً تیر خلاص بهم شلیک شد و از خوب پریدم.
احساس میکنم روزهای سختی در پیش دارم اما نمیترسم. دوست دارم پایانِ تابستون حالم خیلی خوب باشه و برای رسیدن بهش تلاش میکنم. شما هم دعا کنید...
- پنجشنبه ۸ تیر ۹۶