میم صاد آنلاین

قهری؟ حرف که می‌زنی...

من عاشق جلسه‌م. عاشق جلسات سیاستگذاری، اتاق فکر، شورای عالی، اندیشه‌ورزی، نقد و بررسی، هم‌اندیشی، تبادل اندیشه و... . که دور هم بشینیم و با هم حرف بزنیم. حرف بزنیم که مشکلات‌مون حل بشه. به نظر من حجم عظیمی از مشکلات زناشوهری، حجم زیادی از مشکلات بین مدیران و کارکنان، مشکلات بین خدمات‌رسانان با گیرندگان خدمات و مشکلات همه با همه، حرف نزدن با هم‌ه. ما با هم حرف نمی‌زنیم. نمی‌دونم هم چرا. سخت‌مونه که با هم حرف بزنیم.
تجربه شخصی خودم رو میگم. اصولاً سفارش‌های کاری که من دریافت می‌کنم، خلاصه‌ای دو جمله‌ای از کاری‌ه که باید تشریح بشه تا کمترین سوتفاهم رو به همراه داشته باشه. یعنی آقا/خانمِ کارفرما، به جای اینکه بنشینه با من، با ما، با هر کسی که قرار رو کار رو باهاش پیش ببریم مفصل حرف بزنه و ماجرا رو تفهیم کنه، ترجیح میده دو جمله‌ی خلاصه، دو جمله‌ی مختصر و مفید بگه که فلان‌چیز رو با فلان رویکرد می‌خوایم. فرصت زیادی هم تا موعدِ تحویل نداریم. و من باید با همین دو جمله تمام سیاستگذاری‌های پشت‌پرده و تمام اقتضائات و چراییِ سفارش و انجام اون کار رو با همین دو جمله دریافت کنم. و اینگونه میشه که ما توی کارها پُر یم از سوتفاهم و اختلاف دیدگاه و تفاوتِ نگاه به ماجرا.
و این اتفاق نه در امور روزمره و شخصی، که در امور کلان سازمانی / منطقه‌ای / استانی / محلی / ملی / بین‌المللی و... به وضوح دیده میشه و جا داره شعارِ گفتگوی تمدن‌ها رو به گفتگوی عمومیِ همه با همه تغییر بدیم و با هم حرف بزنیم.

تیتر،دیالوگِ خسرو شکیباییِ سریال خانه‌سبز است خطاب به مهرانه مهین‌ترابی.
من به شدت طرفدار حرف زدنم. حرف زدن و حرف شنیدن. اما این حرف زدن هم قاعده ی خودش رو داره. باید گفت و گو باشه نه فقط سخنرانی طرف مقابل برای من و حق حرف زدن بهم نده با تحمیل افکارش.
من به شدت طرفدار حرف زدنم. اما تا حالا نتونستم، چون کسی رو ندیدم به شدت طرفدار حرف زدن باشه.
من میگم حتی اگه گفتگویی شکل نمی‌گیره، اون طرفِ سخنران، عین آدم حرف بزنه... از حرف زدن نترسه.
دقیقن آخر کار تنها سلاح همه‌مون حرف زدنه؛ و حتا تنها راه پیش‌رفت. اما مطلبی که هست اینه که متاسفانه خیلی‌هامون حرف زدن و بحث کردن رو بلد نیستیم.
اینکه توی حرف زدن کی سکوت کنیم و کی صحبت کنیم و ...
اینکه توی بحث کردن چه پیش‌فرض‌هایی رو داشته باشیم و کدوم‌ها رو نداشته باشیم و اینکه اصلن بدونیم در مورد چی داریم بحث می‌کنیم و ...
همه چیز با استمرار و تمرین به وجود میاد... یکی از چیزهایی‌ه که باید توی زندگی‌مون یاد بگیریم. این مسئله از بچگی توی مدرسه‌ها شروع میشه که بچه‌ها حرف زدن و بحث کردن رو یاد نمی‌گیرن.
بدبختی اینه که بلد نیستیم چطور حرف بزنیم!
یادمون ندادن و خودمون هم یاد نگرفتیم...
آفرین. 
همین و بس! 
هومم! 
البته ما خیلی حرف می‌زنیم اما حرف اثربخش نمی‌زنیم. این هم باید لحاظ کنیم.
مثلا در خیلی از جلسات هست که ۲ ساعت وقت می‌گذره ولی ۱۰ دقیقه هم راجع به دستورجلسه صحبت نشده و همفکری نشده و همش به حواشی گذشته.
خدا جایگاه شهید بهشتی رو رفیع‌تر کنه. وقتی هامبورگ بود قبل از انقلاب، به انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا میگفت که اگه جلسه‌ای رو میشه در نیم ساعت برگزار کنید و ۱ ساعت طول می‌کشه و ۶ نفر هستید، ۶ تا نیم ساعت یعنی ۳ ساعت انقلاب رو به عقب انداختید.

یه نکته دیگه راجع به حرف زدن در محیط کار، در شیوه اداره پست مدرن سازمان‌ها هست که میگن همه چیز باید «مفاهمه» بشه تا پیشرفت زودتر حاصل بشه.
دقیقا درست می‌فرمایید. اصول حرف زدن رو بلد نیستیم... و البته که از اساس یادش نگرفتیم.

در مورد مفاهمه هم که باید گفت حلقه گمشده محیط‌های اداری ماست.
حالا فعلاً اومدم شروع کنم به دوباره خوندن، تا بعد کامنتام هم شکوفا شه.
:) و سعی کن بنویسی حتما!
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان