میم صاد آنلاین

بالاخره «سینمای ما» راه افتاد...

یک‌سالی میشه که من و محیا، در مورد یک سایت جدید سینمایی صحبت می‌کنیم که خیلی سبک و ساده، نقد فیلم و سریال و تئاتر و مستند و موسیقی و برنامه‌های تلویزیونی رو منتشر کنه و یه راهنمای ساده فیلم دیدن/ندیدن بشه.

بعد از خرید دامین و ثبت اون توی ساماندهی و طراحی فضاهای مختلف و یه سری آزمون و خطا؛ بالاخره دیشب اولین مطلب رسمیِ ما توی سایت جدیدمون به نام «سینمای ما» منتشر شد.

به بهانه تئاتر «قصر موروثی خاندان فرانکشتاین» که دیشب دیدیمش، من نقدی بر این نمایش نوشتم که اگر قصد دیدنش رو دارید، حتما قبل از خرید بلیط اون رو بخونید و به دیگران توصیه کنید!

بخشی از نقد من به آتیلا پسیانی:

حواستان باشد تلفن همراهتان را خاموش کنید!

در مجموع اگر علاقه‌ای به دیدن یک نمایشِ کلاسیکِ غربی، با قصه‌ای معمولی، دیالوگ‌های نه‌چندان دلچسب، بازی‌های اغراق شده و اجرایی متوسط دارید، ۸۰ هزار تومان برای این نمایش هزینه کنید. در غیر این‌صورت، بدانید نمایش‌های جذابی این روزها در تهران روی صحنه است که بدون سواستفاده از نام رامبد جوان یا علی شادمان، می‌تواند دو ساعت شما را سرگرم کند و بعد از بازگشت به خانه، حالتان را خوب کند.

به نظر نگارنده، آتیلا پسیانی که گویا دلِ خوشی از مردمِ تئاتربینِ تهرانی ندارد، بد نیست به جای اینکه پیش از آغاز نمایش، از تماشاگرانی که تلفن همراه خود را به جای خاموش کردن، در حالت پرواز یا بی‌‌صدا قرار داده‌اند؛ مچ‌گیری کند، بعد از نمایش پای صحبت‌هایشان بنشیند و از آنها در مورد تئاتر پرهزینه‌اش بپرسد. که متوجه شود اگر در نمایش‌های که او کارگردانی می‌کند صدای زنگ موبایل شنیده می‌شود به این خاطر است که مخاطبان او، اغلب غیرتئاتری هستند و به واسطه حضور سلبریتی‌های سینمایی به دیدن نمایشش می‌آیند. وگرنه در اغلب تئاترهای اجرا شده در یک سال گذشته، کم پیش می‌آید صدای زنگ موبایلی در سالن تئاتر شنیده شود؛ چون مخاطبان اصلی تئاتر به دیدن نمایش‌های باکیفیت‌ترِ تماشاخانه‌های تهران می‌روند و با این دغدغه‌ی پررنگِ جنابِ پسیانی، غریبه‌اند.

امتیاز نمایش: یک از پنج

سقوطِ همگانیِ سلیقه

مثل پرسه توی بارونی، مثل حال یه مهمونی، مثل ماه عسل می‌مونی. چی بهت بگم از حالم؟ از خودم و از خیالم؟ تو که حال منو می‌دونی. پای این همه خاطره با دلِ خون، اگه میشه بمون. بری، جونِ منو می‌بری پشتِ سرت. نرو، جونِ دو تامون! از خیال تو دل کندم، از تصورش هم می‌میرم. باور کن. نرو از همه خاطره‌هام. ای رویام! نرو؛ همه‌ی دنیام! من بدون تو تنهام، تو که می‌دونی...

این متن، نه دلنوشته‌ی بنده‌ی حقیر، که «ترانه»ی تیتراژ برنامه ماه‌عسل‌ هستن. ترانه‌ی احتمالاً خیلی گرونی (در حد پنج تا ده میلیون تومان) که روزبه خانِ بمانی زحمتش رو کشیدن و سرودن! (نمی‌دونم این رو هم جزو سروده‌ها به حساب میارن یا نه؟!) من نمی‌فهمم چرا به این چند خط (که البته من بدون اینتر اینجا تایپش کردم) باید بگی شعر و ترانه؟ حداقلش اینه که من از روزبه بمانی، شاعرِ تیتراژ سریال «سرّ دلبران»، شاعر آهنگ‌های اختصاصی «بدون تاریخ بدون امضا»، «لاتاری» و «اسرافیل» انتظار ندارم. 

می‌دونید ماجرا چیه؟ ما حاضریم به خاطر پول و توجه، هر کاری بکنیم. منِ خبرنگار، حاضرم (برای درآوردنِ نانِ شب) در مدح و ثنای مدیرانی که اندازه‌ی خواهرزاده‌ هفت ساله‌ی من درک و شعور ندارن، بنویسم. منِ آهنگساز، حاضرم برای ادامه حضورم توی فضای موسیقی، کارهای تتلو و ساسی‌مانکن و جی‌جی رو هم بسازم. منِ نویسنده، حاضرم به خاطر پول و سابقه و رزومه، سریالی بنویسم که می‌دونم دور ریختنِ بیت‌الماله. منِ تهیه‌کننده حاضرم به خاطر جلب نظر اسپانسر و مردم و پول و توجه، تیتراژ برنامه‌م رو بدم به «مسیح، آرش ای‌پی» بخونن! منِ بازیگر، به خاطر دیده شدن حاضرم توی هر کارِ شونه‌تخم‌مرغی بازی کنم. این چرخه ادامه پیدا می‌کنه (نه فقط در حوزه فرهنگ و هنر، که توی تمام حوزه‌ها) و می‌بینیم ما حاضریم کیفیت رو همیشه فدا کنیم. 

و همینجوری میشه که می‌بینیم فیلم‌های خوبمون از فیلم‌های زرد، کمتر می‌فروشن. بلیت‌های کنسرتِ محمد معتمدی پرنمی‌شه اما برای خرید بلیت کنسرت امثال مهدی احمدوند و محسن ابراهیم‌زاده سرودست می‌شکونن. تئاترهای خوبمون با شصت درصد تخفیف به فروش میرن و تئاترهای بی‌محتوا، به اجرای ویژه می‌رسن. کتاب‌های خوب پونصد تا تیراژ پیدا می‌کنن و «همه چیز درباره طب سنتی» میلیاردی توی نمایشگاه کتاب می‌فروشه. سایت‌های بیتوته و نمناک توی پنجاه سایت پربازدید ایرانی قرار می‌گیرن و سایت‌های بامحتوا، حتی توی ده هزار سایتِ اولِ ایرانی‌ها هم جا ندارن.

من بابتِ این سقوطِ سلیقه‌ی عمومی نگرانم. بیشتر از نگرانی، غمگینم. 

سالِ پررونقِ تئاتری / با تشکر از تیوال پلاس

آخرین روزهای پارسال بود که توی شیرتوشیری‌ها مخارج‌مون (که به واسطه خریدهای شبِ عیدی، معلوم نبود چقدر داریم خرج می‌کنیم!) علاوه بر تمدیدِ اکانتِ فیدیلیو (تخفیف همیشگی روی رستوران‌های منتخب)، اکانتِ تیوال‌پلاس هم گرفتیم. این اکانت که امکان دیدن نمایش‌های منتخب رو با حدود پنجاه درصد تخفیف میده، ما رو مجبور کرد بعد از عید چندتا نمایشِ مختلف ببینیم...

«دیابولیک؛ رومئو ژولیت» رو روزهای اولِ بعد از تعطیلات نوروزی دیدیم. نمایشی تقریباً طنز با بازی نوید محمدزاده، بهرام افشاری و ستاره پسیانی که نظر من رو جلب نکرد. بازتولیدِ معمولی از داستان معروفی که سعی شده بود با اضافه شدن مونوپاد و ماشینِ بازی و سیگار و چند اِلِمان دیگه متفاوت از اجراهای دیگه باشه اما هیچکدام از این متریال‌های اضافه، اررش افزوده‌ای به اصلِ داستان اضافه نکرده بودن. در نهایت، موقعِ خروج از سالن، مردم اینکه نوید محمدزاده رو از نزدیک دیده بودن، بیشتر از محتوای نمایش براشون جذاب بود و این یعنی، «دیابولیک؛ رومئو ژولیت» یا روایتِ آتیلا پسیانی از این داستانِ معروف، مخاطب‌ها رو به سالن نکشیده بود و بیشتر، حضور ستاره‌های سینما و تلویزیون باعث پرفروش شدنِ این نمایش شده بود.

«دیور» نمایش دیگه‌ای بود که من نرفتم و محیا با یکی از دوستان رفت و دید. ازش می‌خوایم که نقدشو بنویسه!

«زهرماری» رو اولین روزهای اردیبهشت رفتیم و دیدیم. سالن پالیز اجرا می‌شد. علی احمدی (پسرِ خسرو احمدی) بعد از «پپرونی برای دیکتاتور» نشون داد که واقعا توی کارش داره استاد میشه. بازیِ تینو صالحی و نادر فلاح به مراتب از بازی سلبریتی‌های تلویزیون و سینما یعنی هستی مهدوی و علی شادمان بهتر بود. داستان هم متفاوت از نمایش‌های همیشگیِ روی صحنه بود. من روایتِ رئال‌تایم از وسطِ مراسمِ ختمِ مادرِ چهار خواهر/برادرِ داستان رو دوست داشتم. نقدهای اجتماعی خوبی داشت و طراحی کاراکترها هم خوب بودن. (این نمایش تا سوم خرداد روی صحنه ست / خرید بلیط)

«آن‌سوی آینه» هم کارِ علی سرابیِ نازنین بود. من «برنارد مرده است»ش رو دوست نداشتم اما این کار واقعا خوب بود. جدا از متنِ خانم فلوریان زلر که بسیار قوی نوشته شده بود، هم کارگردانی علی سرابی، هم بازیِ هر چهار بازیگر درخشان بود. فقط به محیا گفتم اگه مردم میدونستن مارال بنی‌آدم همسرِ علی سرابی‌ه، احتمالا شوخی‌های جنسی و اروتیکِ ماجرا رو راحت‌تر هضم می‌کردن. از خوبی‌های این نمایش همین بس که من و محیا تا آخرِ شب درباره محتواش حرف زدیم و واقعاً ما رو به فکر فرو برد. بُعدِ سرگرم کننده‌ی ماجرا و بارِ کمیک‌ش هم که هیچ. (این نمایش تا جمعه روی صحنه ست / خرید بلیط)

جمعه هم قراره «کلاه آهنی‌ها» (خرید بلیط) رو ببینیم. کاری که به نظر جذاب میاد، نظراتِ کاربرانِ تیوال مثبت بوده و جدا از این، من اصولاً نمایش‌های کمدی/طنز رو بسیار می‌پسندم. 

همه‌ی اینها رو گفتم که بگم اگه دوست دارید تئاتر زیاد ببینید و به خاطر هزینه‌ها کمتر سراغش میرین، اکانت تیوال‌پلاس بهانه‌ی خوبیه که به خاطرِ تخفیف‌ها هم که شده آدم ماهی یه بار تئاتر ببینه و حالش خوب شه. (خرید)

پی‌نوشت: ایده‌آلم اینه که نقدِ تخصصی‌تری از آنچه می‌بینم، می‌شنوم و می‌خونم توی اینجا یا سایتم بنویسم اما عطف به بحثِ بنیادینِ مفهومِ وبلاگ نویسی در عصرِ معاصر(!)، هی نشده و نمیشه. کلاً بد نیست آدم یه جا لیست کنه که کی و کجا و چطور چه تئاتر/فیلم‌هایی دیده و چه کتاب‌هایی رو چه زمانی خونده. (ایده‌ی استارت‌آپ!)

تعطیلات باید اینجوری باشه

جمعه رو از دست دادیم، شنبه هم بالاجبار سرکار بودیم اما یکشنبه! یکشنبه‌ی تعطیلِ بسیار خوبی بود. غیر از دیدنِ فیلم «ترومن شو» که حسرت خوردم چرا اینقدر دیر دیدمش؛ با محیا، سه تا کارِ خوب دیدیم. انیمیشن «بچه رییس» که تهِ فرهنگسازی برای بچه‌دار شدن بود؛ به همراه فیلم‌تئاتر «ستوان اینیشمور» که متنِ به شدت قوی‌ای داشت. و «جایی برای پیرمردها نیست»ِ برادرانِ کوئن. که البته زیرنویسش به قدری بد بود که بنظرم باید با یه زیرنویس دیگه بعداً مجدد ببینیمش.

پی‌نوشت: همین چهار تا کار رو بخوای توی سینما و تئاتر ببینی، باید بالای صد، صد و پنجاه خرج کنی؛ اما میشه راحت و رایگان خونه دید. و به نظرم توی خونه فیلم/تئاتر دیدن، لم دادن جلوی مبل، وسطش پاوز کردن و رفتن به دستشویی، آپشن‌هایی‌ه که توی سالن فیلم/تئاتر دیدن، ندارتشون.

هفتاد دقیقه استندآپ کمدی بی‌نظیر

دیشب به همراه محیا نمایش یا به قول خودمون تئاتر بهمن کوچیک رو دیدیم. توی توضیحات نوشته شده بود این نمایش نویسنده نداره و به شکل گروهی و بر اساس بداهه پردازی بازیگران ( همون دورهمی خودمون) طراحی شده. قبل از شروع نمایش، به واسطه نداشتن دکور و ناشناخته بودن دو تا از بازیگرها نسبت به خوب بودنِ کار شک داشتم اما شروع طوفانی نمایش که درباره نامگذاری در دوران ستمشاهی و شاهنشاهی بود، وضعیت رو عوض کرد.

نوشته‌ها، شوخی‌ها، بازی‌ها، اصطلاحات و همه چیز خیلی به قول اهالی فضای مجازی توییتری‌ه و خط قرمزها، ایهام‌ها و فکت‌هایی که توی جای‌جای نمایش وجود داره نیازمند عضویت در کانال‌های توییتریِ تلگرام‌ه. البته هوش بازیگران و کارگردان و اشارات به‌روزی که نسبت به بعضی اتفاقات از جمله ژن خوب داشتند هم در حالِ خوبِ بعد از دیدن نمایش بی‌تاثیر نبود.

اگر از دیدن حجم زیادی شوخی اروتیک و جنسی اذیت نمی‌شید، اگر محمد بحرانی (صداپیشه جناب خان) رو دوست دارید، اگر دوست دارید فارغ از خط‌قرمزها به شوخی‌های چهار تا نویسنده-بازیگرِ سرحال بخندید و همچنین اگر دغدغه مواد مخدر و مبارزه با دخانیات دارید، حتما نمایش بهمن کوچیک رو ببینید.

فقط شنبه‌ها در پردیس تازه تاسیس تئاتر شهرزاد

تفریح فاخر VS تفریح غیرفاخر

هفته گذشته چهار روز چهار نفری با رفقا رفتیم مسافرت، سهم‌السفر ما برای این چهار روز شد دویست و پنجاه تومن؛ حالا هفته قبلش با همسر رفتیم تئاتر شنیدنِ امیررضا کوهستانی رو دیدیم (کد تخفیف داشتیم)، بعد رفتیم از یه جای تخفیف‌دار (از طریق فیدیلیو) شام خوردیم و بعد این‌بار بدون تخفیف فیلم مادرِ قلب اتمی رو توی پردیس چارسو دیدیم؛ دویست و پنجاه تومن خرجمون شد.

پیام اخلاقی این پست: به جای خرج کردن پولتون برای تئاتر و سینما و رستوران، سفر برین!

همان بهتر که برنارد مُرد

دیشب اولین تجربه کارگردانی علی سرابی در تئاتر را دیدیم؛ ناامیدکننده و پر از اشتباهات استراتژیک هنری! ارزشش رو نداشت. ضدپیشنهاد تئاترش رو دارم برای دوربرگردون می‌نویسم که مثل ما کسی پولشو دور نزیزه! تنها اتفاق خوب دیشب، دیدن دوباره اتود و خانمش بود. دو نقطه رضایت

برنارد مرده است؟!

داریم می‌ریم تئاتر «برنارد مرده است» رو ببینیم. اولین تجربه «علی سرابی» در کارگردانی که حداقل روی من تاثیر زیادی داشته و لحن حرف زدنش توی «خشکسالی و دروغ» هنوز توی ذهنم مونده. امیدوارم کار خوبی از آب درآد.
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان