میم صاد آنلاین

سرعت عبور این روزها طبیعی نیست!

نگاه کردم دیدم بیشتر از بیست روز شده که توی اینستاگرام عکس نذاشتم؛ بعد اومدم اینجا (وبلاگ) و دیدم آخرین پستش مربوط به نهم شهریوره. از اون طرف کانال تلگرام هم پنج روز پیش آپدیت شده. فیسبوک هم که هیچ! اونقدر توش پست نذاشتم که ترجیح دادم پیجم با هزار لایک رو کلا پاک کنم. توییتر هم که همیشه توش آنلاین بودم، بیشتر از یک هفته ست که توییت نداشته. اینها اصلا مهم نیست! مهم اینه من فکر می کردم نهایتاً یکی دو روز ه که نرسیدم توی فضای مجازی فعالیت کنم و گویا بیشتر از سه هفته ست اون اتفاق بزرگ اجازه نداده حتی من اینجا چیزی بنویسم.

همچنان دعامون کنید. اون اتفاق بزرگ در آستانه سومین سالگرد ازدواج در حال نهایی شدن است.

بحران مخاطب

تعداد تولیدکنندگان محتوا (به هرشکلی؛ از تلویزیون ملی گرفته تا سایت‌های اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی که رسماً هر ایرانی یک رسانه رو عملی کردن) به قدری زیاد شده که در بعضی مدیوم‌های رسانه‌ای، تعداد مخاطبان از تولیدکنندگان محتوا کمتر شده و وب فارسی رو به یک کاریکاتور تبدیل کرده. حکایت خیلی از سایت‌ها و اپ‌ها و برنامه‌ها حکایت شبکه‌های تلویزیونی مدیریت اسبق تلویزیون و روزنامه‌های زنجیره‌ای هر دو جریان رسمی کشوره که تعداد مخاطبانشون از عواملشون کمتره و سوال اصلی من اینه که کی اینا رو می‌بینه، می‌خونه یا دانلود می‌کنه؟
نمی‌دونم اونور دنیا با این حجم از پیشرفت و دسترسی آسون همه مردم برای تولید محتوا، چطور این تعادل بین مخاطب و تولید ایجاد شده اما امیدوارم ما هم بزودی بتونیم به این بالانس در فضای مجازی برسیم؛ ان شا الله...

غمِ قلم

وقت‌هایی که تلخ میشم، ترجیح میدم ننویسم. حتی اگر تازه کلی پول دامین و هاست داده باشم و دستی روی ظاهر وبلاگ کشیده باشم و یک عالمه انگیزه برای نوشتن وجود داشته باشه... این مواقع بهتر میدونم که ننویسم. دوست ندارم غمِ خودم به این قلمِ نصفه و نیمه و خشک شده و درب و داغون سرایت بکنه؛ که البته کرده و میتونم بگم تا حد زیادی، دیگه قلمی برای من وجود نداره که بخوام نگرانش باشم. 
وقتی توی یک ماه، نه وبلاگ اصلی، نه اینجا، نه فیسبوک، نه توییتر، نه اینستاگرام، نه همشهری و نه هیچ جای دیگه، یک کلمه هم تولید محتوا نداری... یعنی اصلا وجود نداری. مثل رنک سایت و وبلاگ که با سایت های غیرفعال فرقی ندارن... انگار که صاحبِ این خونه‌ها مُرده و بود و نبودش فرقی نداره.
از اینِ فضای مجازی بدم میاد که وقتی یک ماه نباشی، گرد و خاکی میگیره همه جا رو و جوری فراموش میشی که انگار از اول نبودی. یه جوری پرت میشی عقب که برگشتن تقریباً ناممکن ترین کار دنیا میشه.
میخوام برگردم به دنیای مجازی اما هیچ انگیزه ای ندارم.
کاش حالم خوب زود شه...

هر ایرانی یک رسانه

این روزها که می‌بینم غیر از چند تا برنامه انگشت‌شمار، توی اغلب برنامه‌های تلویزیونی، هیچ ردی از موضوعات داغ مورد بحث مردم (به ویژه در فضای مجازی) دیده نمیشه، به این فکر می‌کنم که انگار دوره مرگ رسانه‌های جمعی فرا رسیده... الان هر کس برای خودش یه رسانه‌ست.

توی این دوران جدید، حداقلش اینه که این رسانه‌ها اگر نتونن روی این موج سوار بشن و فضای عمومی جامعه رو توی دستشون نگه دارن، تا چند سال آینده به جز کارمندهای خودشون، مخاطبان دیگه‌ای نخواهد داشت. همونطور که به جز چند روزنامه و مجله‌ی خاص، مخاطبان اغلب نشریات مملکت به تعداد خبرنگارهاشون هم نمیرسه. و همونطور که اغلب شبکه‌های جدیدالتاسیس تلویزیون به اندازه نیروهای سازمان عریض و طویل صداوسیما هم مخاطب ندارن!

توی این دوران جدید، خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری تونستن طی چند سال، عنان افکار عمومی رو از تلویزیون و ماهواره دربیارن و یه تنه منبع تولید محتوای اختصاصی بشن و هر موجی که میخوان رو توی جامعه راه بندازن.

خیلی دلم می‌خواد «مدیریت رسانه» بخونم...

بوی خوش کاغذ

از نظر من، هیچی جای کاغذ و چاپ روی کاغذ رو پر نمی‌کنه! دارم بعد از نزدیک به ده سال شبانه‌روز در فضای مجازی بودن، به این فکر می‌کنم که کلاً هویت مجازیم رو با یه دکمه بریزم توی زباله‌دان تاریخ و «واقعی» زندگی کنم...

غیر قابل پخش

کاش یه شبکه اجتماعی هم بود، ادم بدون هویت خودش هر چی دلش می خواست، به خصوص حرف های غیرقابل پخش بنویسه و جیگرش حال بیاد! :))
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان