میم صاد آنلاین

طنز تلخِ مارموز

پریشب توی اوج ترافیک، چهل دقیقه‌ای خودم رو از پارک‌وی رسوندم به سینما قلسطین و موفق شدم فیلم‌سینمایی «مارموز» آخرین ساخته‌ی کمال تبریزی و نوشته آیدین سیارسریع (طنزنویس جوانِ مطبوعات) رو دیدم. (شاید باورتون نشه اما آیدین دهه هفتادی‌ه و حتی دو سال از من کوچیک‌تره!)

اتفاق جالب توی سالن، نگاه متعجبِ خارجی‌ها و نگاه تلخِ ایرانی‌ها به فیلم بود. از نگاه خارجی‌ها، کاراکتر اصلی فیلم که یک شخصیت خودسرِ تندروئه، شخصیتی سایکو، فانتزی و علمی تخیلی بود. اما ما ایرانی‌های داخل سالن داشتیم فیلمی رئال با اتفاقات تقریباً واقعی می‌دیدیم.

«مارموز» فکر نکنم به اکران عمومی برسه (چون آدم‌هایی از جنسِ کاراکتر اصلی فیلم اجازه به نمایش دراومدنش رو نخواهند داد) اما امیدوارم به بهانه‌های مختلف، بیشتر دیده بشه. حیف‌ه این طنزتلخ رو مردم نبینن، و خوبه که ساخته شده تا حداقل برای آیندگان، ثبت در تاریخ بشه!

برسد به گوش وزیر ارشاد

وزیر ارشاد: «با اتکا به توانایی و استعداد جوانان خلاق و متعهد در این عرصه، می‌توانیم به آینده سینمای ایران و دستاوردهای آن بسیار امیدوار باشیم» دوست دارم وزیر محترم ارشاد را دعوت کنم یک بار فهرست فیلم‌های حاضر در جشنواره سی‌وششم را مرور کند و میانگین سنی کارگردان‌هایشان را در نظر بگیرد. بعد هم اگر فرصت شد فهرست فیلم‌های بیرون مانده از جشنواره را ملاحظه کند تا ببیند جوان‌هایی که قرار است با اتکا به توانایی و استعدادشان به آینده سینمای ایران امیدوار بود چقدر در جشنواره امسال حاضرند و چه تعدادی‌شان بنا به ملاحظاتی که همه‌مان از فرایندش باخبریم تبدیل به تماشاچی جشنواره شده‌اند.

از یادداشت یحیی نطنزی
درباره جشنواره فجر نود و شش

و باز جشنواره...

من تا سال نود اصلا اهل جشنواره نبودم؛ فیلم‌ها رو نمی‌دیدم کلا. اون سال به واسطه کار توی یه مجله سینمایی، کارت جشنواره گرفتم اما به دلایل عجیب و غریبی جز دوسه‌تا فیلم، چیزی ندیدم. دو سال هیچ فیلمی ندیدم تا اینکه سال نود و سه، به واسطه حضور توی سازمان فرهنگی‌هنری، تقریباً تمام فیلم‌ها رو در یک سالن اختصاصی (به همراه محیا) دیدیم. سال بعد هم همین‌طور. خوب بود خیلی! 

پارسال و امسال، محیا برای گزارش‌های فیلم‌نت‌نیوز کارت گرفت و من پارسال بلیت‌ها رو خریدم اما امسال مطلقاً از جشنواره دورم. سی درصد راضی‌ام و هفتاد درصد ناراضی! امیدوارم همه خوبا زود اکران شن...

پی‌نوشت: مسخره‌ترین بخش کار توی تلویزیون اینه که از نظر هیچ‌کس خبرنگار / اهل فرهنگ حساب نمیشی! البته تبعات اختلافات عمیق اهالی تلویزیون و سینماست که خبرنگار سایت با چند ده تا کلیک خبرنگارِ سینمایی محسوب میشه اما تلویزیونی‌ها جزو اهالی فرهنگ(سینما) به جساب نمیان.

تعطیلات باید اینجوری باشه

جمعه رو از دست دادیم، شنبه هم بالاجبار سرکار بودیم اما یکشنبه! یکشنبه‌ی تعطیلِ بسیار خوبی بود. غیر از دیدنِ فیلم «ترومن شو» که حسرت خوردم چرا اینقدر دیر دیدمش؛ با محیا، سه تا کارِ خوب دیدیم. انیمیشن «بچه رییس» که تهِ فرهنگسازی برای بچه‌دار شدن بود؛ به همراه فیلم‌تئاتر «ستوان اینیشمور» که متنِ به شدت قوی‌ای داشت. و «جایی برای پیرمردها نیست»ِ برادرانِ کوئن. که البته زیرنویسش به قدری بد بود که بنظرم باید با یه زیرنویس دیگه بعداً مجدد ببینیمش.

پی‌نوشت: همین چهار تا کار رو بخوای توی سینما و تئاتر ببینی، باید بالای صد، صد و پنجاه خرج کنی؛ اما میشه راحت و رایگان خونه دید. و به نظرم توی خونه فیلم/تئاتر دیدن، لم دادن جلوی مبل، وسطش پاوز کردن و رفتن به دستشویی، آپشن‌هایی‌ه که توی سالن فیلم/تئاتر دیدن، ندارتشون.

زرد؛ تلخ و رمزآلود مثل سینمای فرهادی

هفته گذشته فیلم زرد رو دیدم. برخلاف نظر دوستان و آشنایان؛ من فیلم رو خیلی دوست داشتم. ریزه‌کاری‌های زیادی داشت که حواس نویسنده و کارگردان به خیلی‌هاشون بود و یه سری رو هم از دستش در رفته بود. 


دغدغه کارگردان روی ناگفته‌های زندگی آدم‌ها و قایم کردن بعضی اتفاقات ریز خوب بود. روابط بین شخصیت‌ها (با اینکه تقریباً دیگه داره تکراری میشه که چند تا جوانک دور هم شاد و خوشحالن اما اتفاقاتی باعث تلخی بین‌شون میشه) بد نبود و در طول فیلم حتی با اضافه کردن یه سری جزییات بهتر شد. خرده‌داستان‌ها عالی بودن و ریتم اتفاقات هم مناسب بود.


نمیشه بهش نمره 7 و 8 (به سبک آی‌ام‌دی‌بی) داد اما توی فیلم‌های ایرانی نمره قابل قبولی می‌‌گیره. سه ستاره مثلا!

سرعت عبور این روزها طبیعی نیست!

نگاه کردم دیدم بیشتر از بیست روز شده که توی اینستاگرام عکس نذاشتم؛ بعد اومدم اینجا (وبلاگ) و دیدم آخرین پستش مربوط به نهم شهریوره. از اون طرف کانال تلگرام هم پنج روز پیش آپدیت شده. فیسبوک هم که هیچ! اونقدر توش پست نذاشتم که ترجیح دادم پیجم با هزار لایک رو کلا پاک کنم. توییتر هم که همیشه توش آنلاین بودم، بیشتر از یک هفته ست که توییت نداشته. اینها اصلا مهم نیست! مهم اینه من فکر می کردم نهایتاً یکی دو روز ه که نرسیدم توی فضای مجازی فعالیت کنم و گویا بیشتر از سه هفته ست اون اتفاق بزرگ اجازه نداده حتی من اینجا چیزی بنویسم.

همچنان دعامون کنید. اون اتفاق بزرگ در آستانه سومین سالگرد ازدواج در حال نهایی شدن است.

فروشنده...

درباره فروشنده نمیشه توی یه خط و دو خط نوشت؛ اما من همون روز اول فیلم رو در هیجان روزهای اول فروشش دیدم؛ شاید نتونم خیلی نظر واقعی بدم اما با تمام هیجاناتی که اون روز وجود داشت، به شدت فیلم تاثیرگذاری بود و هنوز خیلی نسبت بهش احساس دارم. باید یه بار دیگه امشب ببینمش تا بشه مفصل راجع بهش حرف زد.

بی‌مزه‌ترین فیلم سال!

من از فیلم سفارشی «ایستاده در غبار» به شدت متنفرم و اصلا فیلم نمی‌دونمش. اما الان بحثم دوست داشتن یا نداشتن این ضدفیلمِ سفارشی نیست.
بحثم اینه که تئاتر «مجلس ضربت خوردن» محمدرحمانیان | بهرام بیضایی توی یک ماه گذشته یک میلیارد تومن با یک اجرا در هر شب، فروش داشته اما فیلم «ایستاده در غبار» با تمام تبلیغات زورچپون شهری و تلویزیونی و...، هنوز موفق نشده یک میلیارد تومن بفروشه. خنده‌داره نه؟!

تاکسی جعفر پناهی

امشب، فیلم مزخرف تاکسی حعفر پناهی رو دیدیم! فیلمی که کارگردانش تلاش کرده بود توی یک ساعت و چند دقیقه، تمام مشکلات جامعه رو به گل درشت ترین شکل ممکن به تصویر بکشه. به جز بازی خوب دختربچه (خواهرزاده واقعی پناهی) واقعا فیلم هیچ اتفاقی نداشت. فقط معلوم نیست سایت متاکریتیک چرا این فیلم رو توی ذه فیلم برتر سال گذشته قرار داده...

بادیگارد

تعداد فیلم هایی که دیدیم دو رقمی شده، هیچ؛ به عدد پانزده رسیده! تا الان بارکد و بادیگارد فراتر از انتظارم بودن. مخصوصا بادیگارد که خودِ خودِ خودِ هالیوود بود.

جشنواره فیلم فجر

دو روز، پنج فیلم! داریم رکوردهای پارسال رو می شکنیم.

اولین فیلم امسال جشنواره «به دنیا آمدن» بود که خیلی دوستش داشتم و پسندیدم.

دومین فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» که نقاط ضعفش بیشتر از قوت ش بود.

سومین فیلم «پل خواب» بود که اکتای براهنی ساخته بود و یه جورایی اقتباس نه چندان جالبی از جنایت و مکافات می خواست باشه!

چهارمین فیلم «امکان مینا» که معلوم نشد کمال تبریزی چرا آخرش رو اینقدر بد تموم کرد؟

پنجمین فیلم هم «بارکد» مصطفی کیایی بود با بازی خوب محسن کیایی و بهرام رادان. تا اینجا بهترین فیلم جشنواره...

فروش کمتر از یک میلیون در هفته برای هفت فیلم!

مریخی The Martian - 2015

خیلی هم مهم نیست که در کهکشان بالا کدام است و پایین کدام. مهم این است که وقتی مت دیمن روی مریخ تنها مانده، تصاویری که از او به زمین می‌رسد از دید یک ناظری‌ست که بالاست، خیلی هم بالاست. شما خیال کن که یک خدایی آن‌بالا دارد بشر را نظاره می‌کند. بشر تک و تنها، بعد از هبوط. که چه‌طور آرام‌آرام همه‌چیز را از نو شروع می‌کند. حیات چندصدروزه‌ی مت دیمن روی مریخ شبیه به فشرده‌ای از تاریخ تمدن بشریت است. ارجاع‌هایی به دوران کشاورزی و اختراع خط و ارتباط (با خدا). برای ماها که از دوران پارینه‌سنگی ارتباطات دیجیتال آمده‌ایم، از پیشااینترنت و بی‌بی‌اس‌هایی که در آغاز بود و فقط کلمه بود، آن لحظه‌ای که ارتباط مت دیمن و زمین برقرار شد و کلمات رفت و آمد خیال‌مان راحت شد که دیگر همه‌چیز ممکن است. خیال‌مان راحت شد که چون بلد بودیم چطور می‌توان زنده ماند و دوام آورد حتا با آن حجم تنهایی، وقتی یک خط ارتباطی‌ای هست با آدم/آدم‌هایی میلیون‌ها کیلومتر آن‌طرف‌تر. 

از سرهرمس مارانا

ضد پیشنهاد: کارول نبینید!

لیست نامزدهای بهترین فیلم جوایز معتبر رو که نگاه می‌کنیم، همه میگن «کارول» شانس اول همه جوایزه؛ از اسکار تا گلدن‌گلوب... آی‌ام‌دی‌بی بالایی داره و منتقدان هم نمره خیلی بالایی بهش دادن؛ اما بر خلاف تصور اصلا فیلم خوبی نیست؛ اصلا منظورم بازی‌ها و کارگردانی و موسیقی و... نیست! واقعا دیدن یک فیلم همجنسگرایانه حتی اگر در بهترین شرایط هم ساخته شده باشه، برای منِ مخاطبِ شرقی اصلا قابل قبول نیست. پس اگر با دیدن صحنه‌های مهوع همجنسگرایانه فیلم‌ها حالتون بد میشه، کارول رو اصلا نبینید.

فیلم بندباز ۲۰۱۵

یکی از گیرهای اساسی ما توی فیلمسازی ایران، عدم توجه به داستان‌های واقعیه. کاش یاد بگیریم مثل غربیها که روایت‌های واقعی رو به زیبایی فیلم می‌کنن، از حوادث و روزنامه‌ها بیشتر استفاده کنیم...

فیلم د والک The Walk محصول سال 2015 رو دیدیم؛ عالی بود... آخرِ استرس و بسیار جذاب. توصیه می‌شود برای حال خوب شدن، حتما ببینید. احتمالا هم از تلویزیون به راحتی پخش بشه، مورد منشوری نداشت.
طراحی: عرفان قدرت گرفته از بیان